باده بیار از حزین لاهیجی غزلیات ناتمام 1572
1. باده بیار و هوش را، از سر ما روانه کن
زاهد خرقه پوش را، مست می مغانه کن
1. باده بیار و هوش را، از سر ما روانه کن
زاهد خرقه پوش را، مست می مغانه کن
1. لخت دل با سینه از اشک مدام آمد برون
این کباب آخر ز آتشخانه، خام آمد برون
1. صید از حرم کشد، خم جعد بلند تو
فریاد از تطاول مشکین کمند تو
1. ز تکبیر فنا، حاضر نشد وقت نماز تو
به شور حشر، میدان می دهد خواب دراز تو
1. دارم دلی دو نیم، ز تیغ زبان تو
زخمم، نمک چش لب شکرفشان تو
1. صفای وقت، ز دل های بی غبار بجو
طراوت از نفس پاک نوبهار بجو
1. عریان ز صافی طینتی، از پردهٔ نیرنگ شو
چون آب در باغ جهان، با خار وگل همرنگ شو
1. ای تهیدست، به امّید و امل غره مشو
مزرعی را که نکشتی، نتوان کرد درو
1. به دنبال خرام آن پری رو
رمیدن می رود از یاد آهو
1. افسرده ایم، جام می خوشگوار کو؟
تنها نشسته ایم به گلشن، هزار کو؟
1. سوخته جان دلم یکی، سنبل مشک فام، دو
سختی کار عشق بین، صید یکی و دام دو
1. به عاشقی، شده ام شهرهٔ جهان از تو
ز سادگی، غم دل می کنم نهان از تو