نه یاد مصر از حزین لاهیجی غزلیات ناتمام 1548
1. نه یاد مصر و نه پروای کاروان دارم
عبیر پیرهن، آن خاک آستان دارم
...
1. نه یاد مصر و نه پروای کاروان دارم
عبیر پیرهن، آن خاک آستان دارم
...
1. ز شمع خامه، هر جا در میان افسانه اندازم
شرر در دامن بال و پر پروانه اندازم
...
1. جز وصل علاج دل بیچاره ندارم
امّا چه کنم؟ طاقت نظّاره ندارم
...
1. به هرگلشن که شور از شیون مستانه اندازم
لباس غنچه را، چاک از دل دیوانه اندازم
...
1. از دل، به فرات مژه راهی ست چه سازم؟
بخت سیهم، ابر سیاهی ست چه سازم؟
...
1. به صد شوریدگی، از بزم آن بی باک برخیزم
نشینم غنچه و چون گل، گریبان چاک برخیزم
...
1. زبان و سود، شد در عشق بی پروا فراموشم
خیال آخرت، گردید چون دنیا فراموشم
...
1. از ضعف مشکل آید، چون می برد ز خویشم
بالین خواب سازد، از مخمل فرنگم
...
1. ز ابر دیده در هر گل، زمین کشته ای دارم
به کف تسبیح و با زنّار ترسا رشته ای دارم
...
1. با ماست، لطف چشم تغافل پناه،کم
حسرت پر و امید فراوان، نگاه کم
...
1. شکایت نیست، مطلب ناله آهنگ است می نالم
ز دل تنگی نمی نالم، دلم تنگ است می نالم
...
1. بیهوده نگشتم به سراپای دو عالم
منظور تو بودی ز تماشای دو عالم
...