در کشور ایجاد، از حزین لاهیجی غزلیات ناتمام 1536
1. در کشور ایجاد، ندانم چه گلستم
دانم که صنمگاه بتان چگلستم
1. در کشور ایجاد، ندانم چه گلستم
دانم که صنمگاه بتان چگلستم
1. من نازک دل از زخم زبان بسیار می رنجم
ز خنجر بیشتر، از حرف پهلودار می رنجم
1. غبار گشتم و سرگشته وار می گردم
هنوز گرد سر انتظار می گردم
1. به راه آن وفا دشمن، سر و جان شاد می دادم
دل نامهربانش را، مروت یاد می دادم
1. نشود گشاده چون نی، گرهی ز کار دردم
چه گلی شکفته گردد به هوای آه سردم؟
1. حاصلی که خرمن شد ، نذر خوشه چین دارم
برق اگر سری نکشد، آه آتشین دارم
1. صبوحی می کند تکلیف، کز می کام بردارم
چو گردون سبحه را از کف گذارم، جام بردارم
1. شمع سان، دیده پرآتش مژه پرنم دارم
داغها بر جگر، از الفت مرهم دارم
1. خموشم چون قلم امّا، نوا در آستین دارم
نی شیون طرازم، ناله ها در آستین دارم
1. زد نقش سخن سکهٔ جاوید به نامم
از صفحهٔ دلها نشود محو، کلامم
1. قناعت چون گهر، با ساغر و مینای خودکردم
چو چشم خوش نگاهان، مستی از صهبای خود کردم
1. دمد از چاکهای سینه شیون، تا نفس دارم
که چون دل، بلبل شوریده حالی در قفس دارم