1 دمهای زنده را، از اجل کی زیان بود؟ گیرم چو خود کناره، سخن در میان بود
2 کو آن زبان که صرف سپاس زبان کنم؟ مفتاح گنج خانهٔ معنی، زبان بود
1 امشب که از نظر مه من درگذاره بود از داغ پیکرم، فلک پر ستاره بود
2 جرم محبّت اینهمه رنجش نداشته ست از چشم ما مبین، که گناه نظاره بود
1 مرنج از طعنهٔ خصم و مکن عرض کمال خود که خود عیب و هنر، بهتر کند اظهار حال خود
1 در بهاری که مرا بال و پرافشانی بود بی تو گل در نظرم، لالهٔ پیکانی بود
2 من بتخانه نشین را ز چه رو کرد خراب کفر زلف تو، که آشوب مسلمانی بود؟
1 خجل چون بید مجنون گشتم از نشو و نمای خود ز قدّ پرشکن گردیده ام زنجیر پای خود
2 منه تا می توانی در سرای عاریت، پا را شکوه مسند جمشید دارد بوریای خود
3 چه از بیگانه می جویی رسوم آشنایی را؟ به عمری ای وفا دشمن، نگشتی آشنای خود
1 تشنه کامان حسد خون مرا نوشیدند کهنه شد، بس که هنرهای مرا پوشیدند
1 گهر چون سفته گردد، همچو اشک از دیده ها افتد شود هر کس درین بازار بینا، از بها افتد
1 شود چون جوهر آیینه پیدا، تار میافتد نگردد روشناس آن کس که جوهردار میافتد
2 کند یغما نگاه ناتوان او توانایی به بستر بوی گل، زان نرگس بیمار میافتد
1 عزلت طلب از پایهٔ اقبال نیفتد تنها رو این مرحله، دنبال نیفتد
2 پرواز بلندی ست فراز دو جهانش مرغی که به دام شکن بال نیفتد
1 ز شیرینکاری من، بیستون آباد میگردد قلم در پنجهٔ من تیشه فرهاد میگردد
2 صبا بفرست، اگر مکتوب و قاصد نیست رسم تو به بوی التفاتی خاطر ما شاد میگردد
3 هوا را گر چنین میپرورد نفس هوش پیشه جهان پروانهٔ ما، آسیای باد میگردد