ز رنگش، اشک از حزین لاهیجی غزلیات ناتمام 1560
1. ز رنگش، اشک گلگون بادهٔ نابی ست در چشمم
نگاه از یاد آن لب، عالم آبی ست در چشمم
...
1. ز رنگش، اشک گلگون بادهٔ نابی ست در چشمم
نگاه از یاد آن لب، عالم آبی ست در چشمم
...
1. دل و جان نژند را مانم
خاطر مستمند را مانم
...
1. نکرد عشق تو، مطلب روای خویشتنم
ستارهسوختهٔ داغهای خویشتنم
...
1. خزان چه می برد از نوبهار رنگینم؟
گل همیشه بهار است، داغ دیرینم
...
1. آسان به جلوه های تو، از جا نمی روم
برپاست محشر و به تماشا نمی روم
...
1. چو سایه در قدم سرو خوش خرام توام
ز خویش و از همه آزاده ام، غلام توام
...
1. سیاهی را، به اشک از دیدهٔ خود کام می شوبم
رخش را کعبه دانم، جامهٔ احرام می شویم
...
1. رنگین شد از رخت، چو رگ گل، نظاره ام
بوی تو می دمد، ز دل پاره پاره ام
...
1. ز دل برخاست شوری، دیدهٔ داغ درون روشن
گرفتم جای مجنون، چشم صحرای جنون روشن
...
1. زانوی بی کسی هاست، بالین خستهٔ من
شد مومیایی دل، رنگ شکستهٔ من
...
1. نماید بی سبب حاصل، مسبب مدعای من
چو موج آید به ساحل، کشتی بی ناخدای من
...
1. نهانی کرده ای یغما، دل من
کجا بردی؟ چه کردی با دل من؟
...