که گفتت گرد سر آن طرهٔ عنبرفشان از حزین لاهیجی غزل 886
1. که گفتت گرد سر آن طرهٔ عنبرفشان بندی؟
ز ابر خط به خورشید قیامت سایه بان بندی
...
1. که گفتت گرد سر آن طرهٔ عنبرفشان بندی؟
ز ابر خط به خورشید قیامت سایه بان بندی
...
1. سرت گردم، نمیپرسی تو هم دیوانهای داری؟
نه آخر ای چراغ چشم من، پروانهای داری؟
...
1. خوش آنکه بزم حریفان کنون بیارایی
ز عکس چهره می لاله گون بیارایی
...
1. ای روی تو را موج عرق آینه سازی
آیینه ز عکس تو پریخانهٔ نازی
...
1. افشاند نسیم سحری زلف نگاری
می خواست دماغ دل ما، بوی بهاری
...
1. ای سوختهٔ عشق چرا کم ز سپندی؟
از خویش برون آی به یاهوی بلندی
...
1. بر دیده کشم سرمه ز خاک کف پایی
شاید که دهد اشک مرا رنگ حنایی
...
1. ای کعبهٔ جان از تو کلیسای فرنگی
بی یاد تو دل را دو جهان سینهٔ تنگی
...
1. اگر از دیده ابنای زمان مستوری
خوش بیاسای که از جمله بلاها دوری
...
1. کمند جذبه اش نگذاشت مجنونی به صحرایی
سواد شهر بند حلقهٔ زلف دلارایی
...
1. ز کاوش مژه ى شوخ آتشین خویی
به سینه هر گل داغی ست چشم آهویی
...
1. مرا دور از تو، گل در پیرهن خار است پنداری
رگ جان بی توام، پیوند زنّار است پنداری
...