کام دلی به عالم ناپایدار از حزین لاهیجی غزل 838
1. کام دلی به عالم ناپایدار کو؟
گیرم که زِه کنیم کمان را شکار کو؟
...
1. کام دلی به عالم ناپایدار کو؟
گیرم که زِه کنیم کمان را شکار کو؟
...
1. ساقی می عارفانه ات کو؟
جان داروی جاودانه ات کو؟
...
1. جان را سپند ساز و به آتش نثار شو
با دل قرار عشق ده و بی قرار شو
...
1. دارد ستاره ریز، مرا آفتاب تو
عالم خراب چشمم و چشمم خراب تو
...
1. زند بر خرمن شادیّ و غم برق جمال تو
نباشد عشق را کاری، به هجران و وصال تو
...
1. هله من جان جهانم، تنه ناها یاهو
مظهر آیت شانم تنه ناها یاهو
...
1. کسی داند که هر بیتش به دیوان میزند پهلو
که این مطلع به آن حسن به سامان میزند پهلو
...
1. در ملک جسم روشنی جان به نیم جو
آیینه در ولایت کوران به نیمجو
...
1. من در میان نبودم، دل بود و یار هر دو
از بیخودی به شکرم وز روزگار هر دو
...
1. مطلوب در لباس طلبکار آمده
خود را به صد نیاز پرستار آمده
...
1. تا رفته از نظر، ز تنم جان برآمده
شرمندهام که در غمش آسان برآمده
...
1. دل، سیه مست به سودای تو از جا رفته
از نگاه تو چها بر سر تقوا رفته
...