نقاب از چهره بگشا، شور از حزین لاهیجی غزل 814
1. نقاب از چهره بگشا، شور محشر را تماشا کن
درآ در جلوه، آه شعله پیکر را تماشا کن
...
1. نقاب از چهره بگشا، شور محشر را تماشا کن
درآ در جلوه، آه شعله پیکر را تماشا کن
...
1. هان ای حریف میکده، می در ایاغ کن
شوریدهٔ غمیم علاج دماغ کن
...
1. جانا میاموز، فارغ نشستن
باید دلی را از غمزه خستن
...
1. ز خون دیده باشد مایه دار، اشک غم آشامان
به آب خویش گردد آسیای گوهر غلتان
...
1. چون شمع ما را هم زبان، گرم سخن خواهد شدن
امشب عجب هنگامه ای در انجمن خواهد شدن
...
1. گر چنین پر رخنه از سوز جگر خواهد شدن
نامه ى من، دام مرغ نامه بر خواهد شدن
...
1. ساقی دم صبوح است، خورشید جام گردان
دور زمانه یکدم، حسب المرام گردان
...
1. بی تو چسان به سر برد جان امیدوار من؟
ای بت دلفریب من، صبر من و قرار من
...
1. نگاه گرم آتشپاره ای برد اختیار من
بود در پنجه ی برق تجلّی، مشت خار من
...
1. ز درویشی بقا دارد دل روشن ضمیر من
زند پهلو به آب زندگی، موج حصیر من
...
1. پیری به راه حرص نتابد عنان من
تن در نمی دهد به کشاکش کمان من
...
1. خارم که نیست گلشن صورت سرای من
دهرم نمی خرد که ندارد بهای من
...