ز فیض آبرو سبز است، نخل از حزین لاهیجی غزل 802
1. ز فیض آبرو سبز است، نخل مدعای من
به آب خویش می گردد، چو گرداب آسیای من
...
1. ز فیض آبرو سبز است، نخل مدعای من
به آب خویش می گردد، چو گرداب آسیای من
...
1. ز خط گلعذاران است سودایی دماغ من
نمک پرورده ی شور بهاران است داغ من
...
1. ای درد تو یار جانی من
اندوه تو شادمانی من
...
1. گلگونهٔ بهار است خوناب دیدهٔ من
گل در خزان ندارد رنگ پریدهٔ من
...
1. دیدی چهاکرد، غم با دل من؟
رسوا دل من، شیدا دل من
...
1. این لاله نیست بر سر مشت غبار من
گل کرده است داغ کسی از مزار من
...
1. نمودی جلوه ای شیرین شمایل در خیال من
حنای پای گلگونت شود، خون حلال من
...
1. بگشای زلف و طرهٔ سنبل به تاب کن
در دامن نسیم صبا مشک ناب کن
...
1. از اشک لاله رنگ گلی در کنار کن
شاخ خزان رسیدهٔ خود را بهار کن
...
1. تا هوا ابر است ساقی، باده ای در شیشه کن
قدر فرصت را بدان، از آسمان اندیشه کن
...
1. بالین نهاده ام به سر کوی خویشتن
دارم سری چو غنچه به زانوی خویشتن
...
1. چشمت از ناز نبستهست در راز به من
رسد از جنبش مژگان تو آواز به من
...