به مستی مرده ام ساقی، مهل از حزین لاهیجی غزل 743
1. به مستی مرده ام ساقی، مهل مخمور در خاکم
چو خم بسپار زیر طارم انگور در خاکم
...
1. به مستی مرده ام ساقی، مهل مخمور در خاکم
چو خم بسپار زیر طارم انگور در خاکم
...
1. ز آواز خوش آن غنچه لب، تا دور شد گوشم
به خون آغشته تر از پنبه ناسور شد گوشم
...
1. به دل سخت تو حرفی ز دل تنگ زدم
حیف این گوهر یکدانه که بر سنگ زدم
...
1. آن نرگس میگسار دیدم
آسودگی از خمار دیدم
...
1. اشک کبابم، از دل سوزان فروچکم
خون دلم، ز دیدهٔ گریان فروچکم
...
1. دو روزی کز قضا بایست با این کاروان باشم
مرا کم قیمتی نگذاشت بر طبعی گران باشم
...
1. عشق عالی مقام را نازم
مایهٔ احتشام را نازم
...
1. جهان را رونق از شادابی گفتار می آرم
زکلک این صفحه را آبی به روی کار می آرم
...
1. به دست آمد مرا تا زلف او، تدبیرها کردم
ز دوری تا به یادش آمدم شبگیرها کردم
...
1. می شود دل چو گل از عیش پریشان چه کنم؟
غنچه سان گر نکشم سر به گریبان چه کنم؟
...
1. چشم خودم چو اشک ز مژگان فروچکم
خون خودم ز خنجر عریان فروچکم
...
1. ز مستی های صهبای ازل میخانهٔ خویشم
چو چشم خوش نگاهان سرخوش از پیمانهٔ خویشم
...