من آن غارتگر جان می پرستم از حزین لاهیجی غزل 731
1. من آن غارتگر جان می پرستم
غم جان نیست، جانان می پرستم
...
1. من آن غارتگر جان می پرستم
غم جان نیست، جانان می پرستم
...
1. ما چاک به دامن زدهٔ تهمت عشقیم
واعظ سر خود گیر که ما امّت عشقیم
...
1. از بس غبار حسرت دیدار داشتم
چشمی به رنگ رخنهٔ دیوار داشتم
...
1. چقدر حوصله باید که گداز آموزم
تا دو دل را روش راز و نیاز آموزم
...
1. ساقیا رخ بنما تا همه از کار شویم
آنقدر می به قدح ریز که سرشار شویم
...
1. در زیر لب، آه از دل ناشاد برآرم
آن مایه نفس نیست که فریاد برآرم
...
1. عقل دور است از آن جهان که منم
عشق داند مرا چنان که منم
...
1. به امّیدی که لعل جرعهنوشی میزند خونم
چو می از آتش خود خام جوشی میزند خونم
...
1. جزای دوستی از شعله رخساران غمی دارم
به رنگ لاله بر دل، داغ دشمن مرهمی دارم
...
1. هست چو شبنم از خودی، ننگ حجاب بر سرم
تا رسد آفتاب من، گرم عتاب بر سرم
...
1. در غمت ترک گفتگو کردم
دهن زخم را رفو کردم
...
1. ما شکوه از آن زلف پریشان چه نویسیم؟
این قصه دراز است به یاران چه نویسیم؟
...