اگر من بیستون عشق را تعمیر از حزین لاهیجی غزل 707
1. اگر من بیستون عشق را تعمیر می کردم
به آهی سنگ را چون سینه ناخن گیر می کردم
...
1. اگر من بیستون عشق را تعمیر می کردم
به آهی سنگ را چون سینه ناخن گیر می کردم
...
1. کام اگر حاصل از آن لعل می آشام کنیم
خاک درکاسه ی بی مهری ایام کنیم
...
1. برخیز راه میکده ی عشق سرکنیم
سجّادهٔ ورع، به می ناب تر کنیم
...
1. خوش آنکه خرقهٔ ناموس و ننگ پاره کنم
به جان غلامی رند شراب خواره کنم
...
1. برخیز که دامان سحرگاه بگیریم
کام دو جهان از دل آگاه بگیریم
...
1. دل را به نهانخانهٔ دیدار فرستیم
این نامهٔ سربسته به دلدار فرستیم
...
1. طرفی که من ز پهلوی دلدار بسته ام
خونابه خورده ام، لب اظهار بسته ام
...
1. رفتیم و به آن قامت رعنا نرسیدیم
ما جلوه پرستان به تماشا نرسیدیم
...
1. چو صنعان مشق سودا می رسانم
شراب عشق ترسا می رسانم
...
1. در هجر تو تا چند من زار بگریم
خونین جگر، از حسرت دیدار بگریم
...
1. به این بیطاقتی یارب به دنبال که میگریم؟
چنین رنگین به یاد چهره آل که میگریم؟
...
1. نخواهد از شکنج دام هرگز کرد آزادم
تغافل پیشه صیادی که خوش دارد به فریادم
...