به پای خم اگر یکبار طالع از حزین لاهیجی غزل 695
1. به پای خم اگر یکبار طالع بار می دادم
به دست آسمان یک ساغر سرشار می دادم
...
1. به پای خم اگر یکبار طالع بار می دادم
به دست آسمان یک ساغر سرشار می دادم
...
1. چون مهرهٔ ششدر، شده رفتار ز یادم
از چار جهت بسته فلک راه گشادم
...
1. خراباتینژادم دلق شیادانهای دارم
صراحی در بغل، در آستین پیمانهای دارم
...
1. پریشان خاطرم از همنشینان عزلتی دارم
خموشی صحبت خاصی ست، با خود خلوتی دارم
...
1. نیم صورت پرست، اینجا تماشای دگر دارم
درین آیینه ها آیینه سیمای دگر دارم
...
1. گرچه در سینه صد آتشکده آتش دارم
لله الحمد که با سوزش دل خوش دارم
...
1. ز بس راز تو را پنهان ازین نامحرمان دارم
به جای مغز، مکتوب تو را در استخوان دارم
...
1. از خاک آستانت تا دیده دور دارم
جان بی قرار دارم، دل بی حضور دارم
...
1. خرابی برنتابد محنت آبادی که من دارم
گران سنگ است صبر کوه بنیادی که من دارم
...
1. جز ذکر تو ساقی، دگر اوراد ندارم
می ده که سر صحبت زهّاد ندارم
...
1. من صبر ز مژگان سیه تاب ندارم
لب تشنهٔ تیغم، به گلو آب ندارم
...
1. به ره سربسته مکتوبی از آن مهرآشنا دارم
گل نشکفته ای در دامن باد صبا دارم
...