آثار حزین لاهیجی

صفحه 33 از 92
92 اثر از غزلیات حزین لاهیجی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات حزین لاهیجی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار حزین لاهیجی / غزلیات حزین لاهیجی

غزلیات حزین لاهیجی

1 رخسار تو را تازگی از چشم تر کیست؟ این خرّمی از فیض بهار نظر کیست؟

2 حاشا چه کند، ترک نگاه تو ز قتلم این دشنه ی آلوده به خون، در کمر کیست؟

3 لب می مکم از مائده ی درد خدا را زهر این همه شیرین به امید شکر کیست؟

4 خون گرمی اش آتش زده در جیب مشامم در مغز جنون، بوی کباب جگرکیست؟

1 تاکی ز جوی هر مژه ام اشک و خون رود یک ره ز در درآ،که غم از دل برون رود

2 در پیش چشم من نگهت با رقیب بود این داغ حسرت از دل آزرده چون رود؟

3 خون می رود ز دیدهٔ ما دل شکستگان از شیشهٔ شکسته، می لاله گون رود

4 عطار زلف او چه کند با دماغ من؟ نشنیده ام ز فکر پریشان جنون رود

1 عشق سرکش، به فغان، زین دل ناشاد آمد این سپندی ست کزو شعله به فریاد آمد

2 تهمت آلودهٔ عیشیم، که گلشن زادیم پر و بالی نگشودیم که صیاد آمد

3 طفل خامیم و ستمکاری ایام ،به ما ادب آموزتر از سیلی استاد آمد

4 خواستم عقد طرب با می گلگون بندم با دلم الفت دیرینهٔ غم یاد آمد

1 با تیغ‌بازی مژه‌ات جان که می‌برد؟ از چنگ کفر زلف تو، ایمان که می‌برد؟

2 بر کف نهاده‌ام دل صد چاک خویش را این شانه را به زلف پریشان که می‌برد؟

3 مشکل کشد دلش به سر کوی عاشقان این شمع را به خاک شهیدان که می‌برد؟

4 ناز و کرشمه، غمزه، به خون جمله تشنه‌اند جان از مصاف شیر شکاران که می‌برد؟

1 بهل آهنگ سلطانی درین کاخ سرآور با پریشانی درین کاخ

2 اگر شیری،که از موری زبونی مزن طبل سلیمانی درین کاخ

3 درخشان می شود مانند خورشید جبین، از سجده افشانی درین کاخ

4 بهار غنچه ای کش بی خزان نیست بود سر درگریبانی درین کاخ

1 در کوی تو نقش قدمم، حالتم این است برخاستنم نیست ز جا، طاقتم این است

2 با عشق تو زادم من و با درد تو بودم با مهر تو در خاک روم، ملّتم این است

3 از غیرت شوق است که چون رنگ پریده خود نامه و خود نامه برم، عادتم این است

4 هم دل شنود پرده سراییدن دل را می گویم و خود می شنوم، صحبتم این است

1 نسرین به چمن برندمد گر بدن این است از غنچه صبا دم نزند گر دهن این است

2 یک دیده جلا یافته از نکهت یوسف صد دیده کند روشن، اگر پیرهن این است

3 خال از خم آن زلف نمودی و نهفتی بنما که جگر خون کن مشک ختن این است

4 گرد سر آن طره، چمن سیر تذروی پر میزد و می گفت: غریبان، وطن این است

1 تا نقش خط آن آینه رخسار کشیده ست آیینه به رخ پردهٔ زنگار کشیده ست

2 از بس شب افسانهٔ آن زلف دراز است شمع سحر، انگشت به زنهار کشیده ست

3 دارد به رهت در نظرم عزّت مژگان خاری که سر از دیدهٔ خونبار کشیده ست

4 باری به گران سنگی عشق تو ندیدم عمری ست که دوش دلم این بار کشیده ست

1 خوشا شمعی که سر تا پا بسوزد بسازد با خود و تنها بسوزد

2 مرا پرورده عشق خانمان سوز شرار من دل خارا بسوزد

3 دم گرمی که من دارم عجب نیست که در پیمانه ام، صهبا بسوزد

4 منم موسی، دلم شمع تجلی ز تاب سینه ام سینا بسوزد

1 دل هر قطره‌ای دریای اسرار تو می‌باشد حباب بی‌سر و پا هم هوادار تو می‌باشد

2 کجا پروای آه دل‌خراش بلبلان داری؟ گل خونین‌جگر هم، خاطر افگار تو می‌باشد

3 کجا مغروری حسن تو و سودای خام من؟ که یوسف هم متاع روز بازار تو می‌باشد

4 به این خواری کجا در خلوت آغوش ره یابم؟ که بوی گل پریشان گرد گلزار تو می‌باشد

آثار حزین لاهیجی

92 اثر از غزلیات حزین لاهیجی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات حزین لاهیجی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی