آثار حزین لاهیجی

صفحه 31 از 92
92 اثر از غزلیات حزین لاهیجی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات حزین لاهیجی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار حزین لاهیجی / غزلیات حزین لاهیجی

غزلیات حزین لاهیجی

1 ای نگاه تو پی غارت دلها گستاخ غمزهٔ شوخ تو، با مومن و ترسا گستاخ

2 شرم حسن تو به حدّی ست که با اینهمه شوق نگشوده ست کسی چشم تماشا گستاخ

3 شیشه های دل ارباب وفا ریخته است به سر کوی محبت، ننهی پا گستاخ

4 شمع را بال و پر مرغ نظر سوخته است نتوان دید در آن چهرهٔ زیبا گستاخ

1 غبار کلفت ایام، آشنا نگذاشت میان آینه و عکس من صفا نگذاشت

2 خیال جلوه نازش، بهانه می طلبید به سینه شیشهٔ دل را شکست و پا نگذاشت

3 تو آمدی و من از خویش منفعل ماندم نثار راه تو جان داشتم، حیا نگذاشت

4 هلاک گوشهٔ دامان بی نیازی تو به شمع کشتهٔ من منت صبا نگذاشت

1 سحر ز هاتف میخانه ام سروش آمد که بایدت به در پیر می فروش آمد

2 به جان چو خدمت میخانه راکمر بستم سرم ز مستی آسودگی به هوش آمد

3 چو ره به گشت گلستان وحدتم دادند نوای بلبل و زاغم، یکی به گوش آمد

4 به پای مغبچه گر جان دهم غریب مدان که خون مشرب یک رنگیم به جوش آمد

1 طرب ای دل که یار می آید گل عشرت به بار می آید

2 چو گل آشفته کن گریبان را که نسیم بهار می آید

3 هیچ دانسته ای که بیکاری چقدرها به کار می آید؟

4 هر کجا ذلّتی ست در عالم بر سر اعتبار می آید

1 مرا آزادگی شیرازهٔ آمال می باشد گلستان زیر بال مرغ فارغ بال می باشد

2 کتاب هفت ملت، مانده در طاق فراموشی کتاب هفت ملت، مانده در طاق فراموشی

3 سکندر گو نبیند، دولت غم دستگاهان را سر زانو مرا آیینهٔ اقبال می باشد

4 نسیمی کرده گویا، آشیان بلبلی ویران بهار آشفته سامان، گل پریشان حال می باشد

1 مژگان سرکشت، رگ جان ها گرفته است بنگر که دست فتنه چه بالا گرفته است

2 گاهی کشم سری به گریبان خویشتن از بس دلم ز تنگی دنیا گرفته است

3 آشوب محشریست، دلش نام کردهام این قطره ای که شورش دریا گرفته است

4 نامی ست بی نشان که به آن فخر می کنند این هستیی که شهرت عنقا گرفته است

1 به آیینی که ترسازاده از بتخانه می‌آید نگاه از گوشهٔ آن نرگس مستانه می‌آید

2 مگر افکنده لعل آبدارش از نظر می را که اشک حسرتی از دیدهٔ پیمانه می‌آید

3 به یاد لعل میگون تو، در خاک لحد ما را همان از دیده سیل گریهٔ مستانه می‌آید

4 تجلّی زار می‌بینم، سر خاک شهیدان را مگر شمعی به طوف مشهد پروانه می‌آید

1 فروزان چهره چون شمع آمدی، دلها تسلّی شد شب روشن سوادان از خطت صبح تجلّی شد

2 شنیدی شکوهام، از شرم طاقت آب گردیدم به حرفم گوش دادی، بر زبانم لفظ، معنی شد

3 به سویم گرم دیدی، شبنم آسا از میان رفتم به وصلم وعده دادی، خاطر از دوری تسلی شد

4 صبا می کرد ازگلشن به مرغان قفس نقلی دماغ آشفتگان را عطر گیسویت تمنّی شد

1 می به بزم ما امشب، از رمیده هوشان است نی ز بی نواییها، کوچه خموشان است

2 رگ چو شمع می سوزد، در تنم ز تشنه لبی آب سرد تیغی کو، خون گرم جوشان است

3 چشم مست اگر باشد، زهد پارسایی کیست؟ کفر زلف اگر خواهد، دل ز دین فروشان است

4 تار اگر برید از چنگ، محتسب زیانی نیست گوش پرده سنجان را هر رگی خروشان است

1 چون صبح به بر، دیدهٔ من پیرهنی داشت در پرده مگر حسرت نازک بدنی داشت

2 آن فیض کجا رفت کز افشاندن زلفش هر نافهٔ داغم، به گریبان ختنی داشت؟

3 نگذاشت به کار دل صدپاره، درستی آن عهد که با طرهٔ پیمان شکنی داشت

4 هر تار به راهی رود از زلف حواسم جمعیت احباب، پریشان شدنی داشت

آثار حزین لاهیجی

92 اثر از غزلیات حزین لاهیجی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات حزین لاهیجی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی