آثار حزین لاهیجی

صفحه 21 از 92
92 اثر از غزلیات حزین لاهیجی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات حزین لاهیجی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار حزین لاهیجی / غزلیات حزین لاهیجی

غزلیات حزین لاهیجی

1 صبح را لمعهٔ نور از ید بیضای دل است آتش طور، فروغ رخ موسای دل است

2 چهره، حوران بهشتی عبث آراسته اند چشم صاحب نظران محو تماشای دل است

3 پای هشیار نه، ای پیک خیال رخ دوست سینه تا دیده، پر از باده ی مینای دل است

4 قطرهٔ اشک مرا ای گل تر خوار مبین این گرانمایه گهر، زاده ی دریای دل است

1 در راه محبت، سر اگر شد قدمی هست گرچشم وفا نیست، امید ستمی هست

2 شد روشنم ازگوشهٔ خود، سرّ دو عالم آیینهٔ زانوست، اگر جام جمی هست

3 می خواست رقیب از سخنم رنجه کند دل دیوانه گمان داشت، به مجنون قلمی هست

4 با من نتواند غم ایام برآید از داغ تو صحرای دلم را حشمی هست

1 از داغ او سرم به گریبان آتش است رگ در تنم چو شمع، رگ جان آتش است

2 پرورده در حمایت خود، شمع طور را داغ دلم که چتر سلیمان آتش است

3 آویزهء کنار و بر طفل اشک باد لخت دلم، که لعل بدخشان آتش است

4 خوش باش ای سپند ولی می توان گشود داربم سینه ای که بیابان آتش است

1 به گلشن غنچه، یاد از نوشخندان می دهد ما را نشانی سرو، از بالا بلندان می دهد ما را

2 نکرد آن غنچه لب در مستیم هر چند کوتاهی خیال نرگسش، مستی دو چندان می دهد ما را

3 کنم قالب تهی، چون نقش پا بینم به راه او خبر از حال زار مستمندان می دهد ما را

4 اسیر پیچ و تاب موج اشک آلوده مژگانم فریب سنبل گیسو بلندان می دهد ما را

1 هلاک جلوه ام قد قیامت دستگاهان را خراب شیوه ام شمشاد این محشر پناهان را

2 فدای نازپرور تیغ مژگانی که از شوخی به خاک بی نیازی ریخت، خون بی گناهان را

3 تسلی چون تواند شد، دل غلتیده در خونم نگه در قبضهٔ ناز است، این مژگان سیاهان را

4 نمی گردد به موزونی، طرف با خال مشکینت اگر در سرمه خوابانند چشم خوش نگاهان را

1 به باغ راه خزان و بهار نتوان بست به روی بخت، در روزگار نتوان بست

2 کنار کشت چه خوش می سرود دهقانی که سیل حادثه را، رهگذار نتوان بست

3 مگر کسی دهن شیشه وا کند ور نه دهان شکوهٔ ما در خمار نتوان بست

4 شکوفه رفت و قلندروش این کنایت گفت که برگ تا نفشانند، بار نتوان بست

1 چه دولتی است که دردت نصیب جان من است! همای تیر تو را، طعمه استخوان من است

2 تو خود به پرسش من لعل جانفزا بگشا که قفل خامشی عشق، بر زبان من است

3 چه شدکه دسترس سیرگلبشانم نیست؟ بهار در قدم چشم خونفشان من است

4 عنان گسسته تر از شوق لامکان سیرم سپهر بی سر و پا، گرد کاروان من است

1 به سر گسترده دارد ظلّ عالی، خیل نازش را مخلّد باد یا رب سایه، مژگان درازش را

2 فسون عاشقیّ ماست با خال و خم زلفش که بازی می تواند برد، مار مهره بازش را؟

3 قبول سجده را لازم بود، محراب ابرویی به کیش من قضا باید کند زاهد نمازش را

4 هنوز آن شمع بی پروا، نبودش محفل افروزی که از دل داشتم پروانهٔ سوز و گدازش را

1 ۱۵۳ غزل جا مانده اینجا از حزین دلفگار ما ۱۵۳ غزل جا مانده اینجا از حزین دلفگار ما

1 مزار فیض بخش ماست گلگشت چمن ما را رگ ابر بهاران است هر تار کفن ما را

2 به خاک آستانی آشنا گردید پیشانی اگر غربت جدا افکند از خاک وطن ما را

3 مپرس از دل، کباب در نمک خوابانده ای دارم جگر خون گشتگان بینند در شور سخن ما را

4 به انس شاهدان غیب، حاصل شد دل آسایی چو وحشت برد بیرون زین پریشانی انجمن ما را

آثار حزین لاهیجی

92 اثر از غزلیات حزین لاهیجی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات حزین لاهیجی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی