10 اثر از غزلیات در دیوان اشعار هاتف اصفهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار هاتف اصفهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.

غزلیات در دیوان اشعار هاتف اصفهانی

1 شب و روزی به پایان گر تو را در وصل یار آید غنیمت دان که بی ما و تو بس لیل و نهار آید

2 شتابت چیست ای جان از تنم خواهی برون رفتن دمی از جسم من بیرون مرو شاید که یار آید

3 تو ای سرو روان تا از کنارم بی‌سبب رفتی شب و روز از دو چشمم اشک حسرت در کنار آید

4 شدم دور از دیار یار و شد عمری که سوی من نه مکتوبی ز یار آید نه پیکی زان دیار آید

1 امروز ما را گر کشی بی‌جرم از ما بگذرد اما به پیش دادگر مشکل که فردا بگذرد

2 زینگونه غافل نگذری از حال زار ما اگر گاهی که بر ما بگذری دانی چه بر ما بگذرد

3 ناصح ز روی او مکن منعم که نتواند کسی آن روی زیبا بگذرد

4 از بس چو تنها بیندم از شرم گردد مضطرب می‌میرم از شرمندگی بر من چو تنها بگذرد

1 گفتیم درد تو عشق است و دوا نتوان کرد دردم از توست دوا از تو چرا نتوان کرد

2 گر عتاب است و گر ناز کدام است آن کار که به اغیار توان کرد و به ما نتوان کرد

3 من گرفتم ز خدا جور تو خواهد همه کس لیک جور این همه با خلق خدا نتوان کرد

4 فلکم از تو جدا کرد و گمان می‌کردم که به شمشیر مرا از تو جدا نتوان کرد

1 تا ز جان و دل من نام و نشان خواهد بود غم و اندوه توام در دل و جان خواهد بود

2 آخر از حسرت بالای تو ای سرو روان تا کیم خون دل از دیده روان خواهد بود

3 گفتم آن روز که دیدم رخ او کاین کودک آفت دین و دل پیر و جوان خواهد بود

4 رمضان میکده را بست خدا داند و بس تا ز یاران که به عید رمضان خواهد بود

1 گریه جانسوز مرا ناله ز دنباله نگر نالهٔ بی گریه ببین گریهٔ بی ناله نگر

1 بر دست کس افتد چو تو یاری نه و هرگز در دام کسی چون تو شکاری نه و هرگز

2 روزم سیه است از غم هجران بود آیا چون روز سیاهم شب تاری نه و هرگز

3 در بادیهٔ عشق و ره شوق رساند آزار به هر پا سر خاری نه و هرگز

4 گردون ستمگر کند این کار که باشد؟ یاری به مراد دل یاری نه و هرگز

1 از دل رودم یاد تو بیرون نه و هرگز لیلی رود از خاطر مجنون نه و هرگز

2 با اهل وفا و هنر افزون شود و کم مهر تو و بی‌مهری گردون نه و هرگز

3 از سرو و صنوبر بگذر سدره و طوبی مانند به آن قامت موزون نه و هرگز

4 خون ریختیم ناحق و پرسی که مبادا دامان تو گیرند به این خون نه و هرگز

1 با من ار هم آشیان می‌داشت ما را در قفس کی شکایت داشتم از تنگی جا در قفس

2 عندلیبم آخر ای صیاد خود گو، کی رواست زاغ در باغ و زغن در گلشن و ما در قفس

3 قسمت ما نیست سیر گلشن و پرواز باغ بال ما در دام خواهد ریختن یا در قفس

4 بر من ای صیاد چون امروز اگر خواهد گذشت جز پری از من نخواهی دید فردا در قفس

1 رسید یار و ندیدیم روی یار افسوس گذشت روز و شب ما به انتظار افسوس

2 گذشت عمر گرانمایه در فراق دریغ نصیب غیر شد آخر وصال یار افسوس

3 گریست عمری آخر ز بیوفائی چرخ ندید روی تو را چشم اشکبار افسوس

4 خزان چو بگذرد از پی بهار می‌آید خزان عمر ندارد ز پی بهار افسوس

1 شبی فرخنده و روزی همایون روزگاری خوش کسی دارد که دارد در کنار خویش یاری خوش

2 دل از مهر بتان برداشتم آسودم این است این اگر دارد شرابی مستیی ناخوش خماری خوش

3 خوشم با انتظار امید وصل یار چون دارم خوش است آری خزانی کز قفا دارد بهاری خوش

4 بود در بازی عشق بتان، جان باختن، بردن میان دلربایان است و جانبازان قماری خوش

آثار هاتف اصفهانی

10 اثر از غزلیات در دیوان اشعار هاتف اصفهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار هاتف اصفهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.