1 هر شبم نالهٔ زاری است که گفتن نتوان زاری از دوری یاری است که گفتن نتوان
2 بی مه روی تو ای کوکب تابنده مرا روز روشن شب تاری است که گفتن نتوان
3 تو گلی و سر کوی تو گلستان و رقیب در گلستان تو خاری است که گفتن نتوان
4 چشم وحشی نگه یار من آهوست ولی آهوی شیر شکاری است که گفتن نتوان
1 امروز ما را گر کشی بیجرم از ما بگذرد اما به پیش دادگر مشکل که فردا بگذرد
2 زینگونه غافل نگذری از حال زار ما اگر گاهی که بر ما بگذری دانی چه بر ما بگذرد
3 ناصح ز روی او مکن منعم که نتواند کسی آن روی زیبا بگذرد
4 از بس چو تنها بیندم از شرم گردد مضطرب میمیرم از شرمندگی بر من چو تنها بگذرد
1 جانا ز ناتوانی از خویشتن به جانم آخر ترحمی کن بر جان ناتوانم
2 اغیار راست نازت، عشاق را عتابت محروم من که از تو نه این رسد نه آنم
3 مرغ اسیرم اما دارم درین اسیری آسایشی که رفته است از خاطر آشیانم
4 نخلم ز پا فتاده شادم که کرد فارغ از فکر نوبهار و اندیشهٔ خزانم
1 شود از باد تا شمشاد گاهی راست گاهی کج به جلوه سرو قدت باد گاهی راست گاهی کج
2 ز بهر کندن خارا برای سجدهٔ شیرین شدی در بیستون فرهاد گاهی راست گاهی کج
3 عجب نبود کز آهم قامتش در پیچ و تاب افتد که گردد شاخ گل از باد، گاهی راست گاهی کج
4 تو دی میرفتی و هاتف به دنبال تو چون سایه به خاک راه میافتاد گاهی راست گاهی کج
1 ای گمشده دل کجات جویم در دام که مبتلات جویم
2 دیروز چو آفتاب بودی امروز چو کیمیات جویم
3 ای مرغ ز آشیان رمیده در دامگه بلات جویم
4 ای کشتهٔ غمزهٔ نکویان از چشم که خونبهات جویم
1 در پیش بیدلان جان، قدری چنان ندارد آری کسی که دل داد پروای جان ندارد
2 پرسی ز من که دارد؟ زان بینشان نشانی هر کس ازو نشانی دارد نشان ندارد
3 یک جو وفا ندیدم از روی خوب هرگز دیدم تمام هر کس این دارد آن ندارد
4 بر من نه از ترحم کم کرده یار بیداد تاب جفا ازین بیش در من گمان ندارد
1 دل بوی او سحر ز نسیم صبا شنید تا بوی او نسیم صبا از کجا شنید
2 بیگانه گفت اگر سخنی در حقم چه باک این میکشد مرا که ازو آشنا شنید
3 رازی که با تو گفتم و آنجا کسی نبود غیر از من و خدا و تو، غیر از کجا شنید
4 دل سوخت بر منش همه گر سنگ خاره بود غیر از تو هر که حال مرا دید یا شنید
1 گریه جانسوز مرا ناله ز دنباله نگر نالهٔ بی گریه ببین گریهٔ بی ناله نگر
1 قاصد به خاک بر سر کویش فتاده کیست بر خاک آستانهٔ او سرنهاده کیست
2 چون بر سمند آید و خلقیش در رکاب همراه او سوار کدام و پیاده کیست
3 در کوی او عزیز کدام است و کیست خار در بزم او نشسته که و ایستاده کیست
4 عزت ز محرمان بر او بیشتر کراست دارد کسی که حرمت از ایشان زیاده کیست
1 به ره او چه غم آن را که ز جان میگذرد که ز جان در ره آن جان جهان میگذرد
2 از مقیم حرم کعبه نباشد کمتر آنکه گاهی ز در دیر مغان میگذرد
3 نه ز هجران تو غمگین نه ز وصلت شادم که بد و نیک جهان گذران میگذرد
4 دل بیچاره از آن بیخبر است ار گاهی شکوه از جور تو ما را به زبان میگذرد