1 کوی جانان از رقیبان پاک بودی کاشکی این گلستان بیخس و خاشاک بودی کاشکی
2 یار من پاک و به رویش غیر چون دارد نظر دیده او چون دل من پاک بودی کاشکی
3 قصد قتلم دارد و اندیشه از مظلومیم یار در عاشق کشی بیباک بودی کاشکی
4 تا به دامانش رسد دستم به امداد نسیم جسم من در رهگذارش خاک بودی کاشکی
1 ناقه آن محمل نشین چون راند از منزل مرا جان قفای ناقه رفت و دل پی محمل مرا
2 ز آتش رشکم کنی تا داغ، هر شب میشوی شمع بزم غیر و میخواهی در آن محفل مرا
3 بعد عمری زد به من تیغی و از من درگذشت کشت لیک از حسرت تیغ دگر قاتل مرا
4 بارها گفتم که پیکانش ز دل بیرون کشم جهدها کردم ولی برنامد این از دل مرا
1 لبم خموش ز آواز مدعا طلبی است که مدعا طلبیدن ز یار بیادبی است
2 حکیم جام جم و آب خضر چون گوید مراد جام زجاجی و بادهٔ عنبی است
3 نرنجم ار سخن تلخ گویدم که ز پی شکرفشان لبش از خندههای زیر لبی است
4 شب از جفای تو مینالم و چو مینگرم همان دعای تو با نالههای نیمه شبی است
1 کدام عهد نکویان عهد ما بستند به عاشقان جفاکش که زود نشکستند
2 خدا نگیردشان گرچه چارهٔ دل ما به یک نگاه نکردند و میتوانستند
3 نخست چون در میخانه بسته شد گفتم کز آسمان در رحمت به روی ما بستند
4 مکن به چشم حقارت نظر به درویشان که بینیاز جهانند اگر تهی دستند
1 شکست پیر مغان گر سرم به ساغر می عجب مدار که سرها شکسته بر سر می
2 ستم به ساغر میشد نه بر سر من اگر شکست بر سر من می فروش ساغر می
3 غذای روح بود بوی میخوشا رندی که روح پرورد از بوی روح پرور می
4 نداشت بهرهای آن بوالفضول از حکمت که وصف آب خضر کرد در برابر می
1 از دل رودم یاد تو بیرون نه و هرگز لیلی رود از خاطر مجنون نه و هرگز
2 با اهل وفا و هنر افزون شود و کم مهر تو و بیمهری گردون نه و هرگز
3 از سرو و صنوبر بگذر سدره و طوبی مانند به آن قامت موزون نه و هرگز
4 خون ریختیم ناحق و پرسی که مبادا دامان تو گیرند به این خون نه و هرگز
1 شب وصل است و با دلبر مرا لب بر لب است امشب شبی کز روز خوشتر باشد آن شب امشب است امشب
2 به چشمی روی آن مه بینم از شوق و به صد حسرت ز بیم صبح چشم دیگرم بر کوکب است امشب
3 دلا بردار از لب مهر خاموشی و با دلبر سخن آغاز کن هنگام عرض مطلب است امشب
1 روز و شب خون جگر میخورم از درد جدایی ناگوار است به من زندگی ، ای مرگ کجایی
2 چون به پایان نرسد محنت هجر از شب وصلم کاش از مرگ به پایان رسدم روز جدایی
3 چارهٔ درد جدایی تویی ای مرگ چه باشد اگر از کار فرو بستهٔ من عقده گشایی
4 هر شبم وعده دهی کایم و من در سر راهت تا سحر چشم به ره مانم و دانم که نیایی
1 ای که در جام رقیبان می پیاپی میکنی خون دل در ساغر عشاق تا کی میکنی
2 مینوازی غیر را هر لحظه از لطف و مرا دم بدم خون در دل از جور پیاپی میکنی
3 راه اگر گم شد نه جرم ناقه از سرگشتگی است بی گناه ای راه پیما ناقه را پی میکنی
4 ناله و افغان من بشنو خدا را تا به کی گوش بر آواز چنگ و نالهٔ نی میکنی
1 بیمهری اگر چه بیوفا هم جور از تو نکو بود جفا هم
2 بیگانه و آشنا ندانی بیگانه کشی و آشنا هم
3 پیش که برم شکایت تو کز خلق نترسی از خدا هم
4 بس تجربه کردهام ندارد آه سحری اثر دعا هم