10 اثر از غزلیات در دیوان اشعار هاتف اصفهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار هاتف اصفهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.

غزلیات در دیوان اشعار هاتف اصفهانی

1 در پیش بیدلان جان، قدری چنان ندارد آری کسی که دل داد پروای جان ندارد

2 پرسی ز من که دارد؟ زان بی‌نشان نشانی هر کس ازو نشانی دارد نشان ندارد

3 یک جو وفا ندیدم از روی خوب هرگز دیدم تمام هر کس این دارد آن ندارد

4 بر من نه از ترحم کم کرده یار بیداد تاب جفا ازین بیش در من گمان ندارد

1 کدام عهد نکویان عهد ما بستند به عاشقان جفاکش که زود نشکستند

2 خدا نگیردشان گرچه چارهٔ دل ما به یک نگاه نکردند و می‌توانستند

3 نخست چون در میخانه بسته شد گفتم کز آسمان در رحمت به روی ما بستند

4 مکن به چشم حقارت نظر به درویشان که بی‌نیاز جهانند اگر تهی دستند

1 دل بوی او سحر ز نسیم صبا شنید تا بوی او نسیم صبا از کجا شنید

2 بیگانه گفت اگر سخنی در حقم چه باک این می‌کشد مرا که ازو آشنا شنید

3 رازی که با تو گفتم و آنجا کسی نبود غیر از من و خدا و تو، غیر از کجا شنید

4 دل سوخت بر منش همه گر سنگ خاره بود غیر از تو هر که حال مرا دید یا شنید

1 نه با من دوست آن گفت و نه آن کرد که با دشمن توان گفت و توان کرد

2 گرفت از من دل و زد راه دینم ز دین و دل گذشتم قصد جان کرد

3 کی از شرمندگی با مهربانان توان گفت آنچه آن نامهربان کرد

4 منش از مردمان رخ می‌نهفتم ستم بین کآخر از من رخ نهان کرد

1 داغ عشق تو نهان در دل و جان خواهد ماند در دل این آتش جانسوز نهان خواهد ماند

2 آخر آن آهوی چین از نظرم خواهد رفت وز پیش دیده به حسرت نگران خواهد ماند

3 من جوان از غم آن تازه جوان خواهم مرد در دلم حسرت آن تازه جوان خواهد ماند

4 به وفای تو، من دلشده جان خواهم داد بی‌وفایی به تو ای مونس جان خواهد ماند

1 گفتم که چاره غم هجران شود نشد در وصل یار مشکلم آسان شود نشد

2 یا از تب غمم شب هجران کشد نکشت یا دردم از وصال تو درمان شود نشد

3 یا آن صنم مراد دل من دهد نداد یا این صنم‌پرست مسلمان شود نشد

4 یا دل به کوی صبر و سکون ره برد نبرد یا لحظه‌ای خموش ز افغان شود نشد

1 گر آن گلبرگ خندان در گلستانی دمی خندد در آن گلشن گلی بر گلبن دیگر نمی‌خندد

2 ز عشرت زان گریزانم که از غم گریم ایامی در این محفل به کام دل دمی گر بیغمی خندد

1 به ره او چه غم آن را که ز جان می‌گذرد که ز جان در ره آن جان جهان می‌گذرد

2 از مقیم حرم کعبه نباشد کمتر آنکه گاهی ز در دیر مغان می‌گذرد

3 نه ز هجران تو غمگین نه ز وصلت شادم که بد و نیک جهان گذران می‌گذرد

4 دل بیچاره از آن بیخبر است ار گاهی شکوه از جور تو ما را به زبان می‌گذرد

1 دل عشاق روا نیست که دلبر شکند گوهری کس نشنیده است که گوهر شکند

2 بر نمی‌دارم از این در سر خویش ای دربان صد ره از سنگ جفای تو گرم سر شکند

1 آن دلبر محمل‌نشین چون جای در محمل کند می‌باید اول عاشق مسکین وداع دل کند

2 زین منزل اکنون شد روان تا آن بت محمل‌نشین دیگر کجا آید فرود از محمل و منزل کند

آثار هاتف اصفهانی

10 اثر از غزلیات در دیوان اشعار هاتف اصفهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار هاتف اصفهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.