دو چشمم خون فشان از دوری از هاتف اصفهانی غزل 85
1. دو چشمم خون فشان از دوری آن دلستانستی
که لعلش گوهرافشان، سنبلش عنبر فشانستی
...
1. دو چشمم خون فشان از دوری آن دلستانستی
که لعلش گوهرافشان، سنبلش عنبر فشانستی
...
1. صبوری کردم و بستم نظر از ماه سیمایی
که دارد چون من بیتاب هر سو ناشکیبایی
...
1. من پس از عزت و حرمت شدم ار خار کسی
کار دل بود که با دل نفتد کار کسی
...
1. زهی از رخ تو پیدا همه آیت خدایی
ز جمالت آشکارا همه فر کبریایی
...
1. ای که در جام رقیبان می پیاپی میکنی
خون دل در ساغر عشاق تا کی میکنی
...
1. دل زارم بود در صیدگاه عشق نخجیری
که بر وی هر زمان ابرو کمانی میزند تیری
...