خوش آنکه نشینیم میان گل از هاتف اصفهانی غزل 73
1. خوش آنکه نشینیم میان گل و لاله
ماه و تو به کف شیشه و در دست پیاله
...
1. خوش آنکه نشینیم میان گل و لاله
ماه و تو به کف شیشه و در دست پیاله
...
1. بود مه روی آن زیبا جوان چارده ساله
ولی ماهی که دارد گرد خویش از مشکتر هاله
...
1. مهر رخسار و مه جبین شدهای
آفت دل بلای دین شدهای
...
1. رفتی و دارم ای پسر بی تو دل شکستهای
جسمی و جسم لاغری جانی و جان خستهای
...
1. چه شود به چهرهٔ زرد من نظری برای خدا کنی
که اگر کنی همه درد من به یکی نظاره دوا کنی
...
1. شکست پیر مغان گر سرم به ساغر می
عجب مدار که سرها شکسته بر سر می
...
1. چو نی نالدم استخوان از جدایی
فغان از جدایی فغان از جدایی
...
1. روز و شب خون جگر میخورم از درد جدایی
ناگوار است به من زندگی ، ای مرگ کجایی
...
1. کجایی در شب هجران که زاریهای من بینی
چو شمع از چشم گریان اشکباریهای من بینی
...
1. شستم ز میدر پای خم، دامن ز هر آلودگی
دامن نشوید کس چرا، زابی بدین پالودگی
...
1. ای که مشتاق وصل دلبندی
صبر کن بر مفارقت چندی
...
1. کوی جانان از رقیبان پاک بودی کاشکی
این گلستان بیخس و خاشاک بودی کاشکی
...