هر سنگی را که آفتاب از سید حسن غزنوی رباعی 97
1. هر سنگی را که آفتاب از تک و تاز
پیروزه و لعل کرد در عمر دراز
...
1. هر سنگی را که آفتاب از تک و تاز
پیروزه و لعل کرد در عمر دراز
...
1. مهمان من آمده است جانان امروز
با عیش خوشم به روی مهمان امروز
...
1. گر صبر نِهای، ای دل پر خون بگریز
ور خصم نِهای، ای فلک دون بگریز
...
1. از درد دل پر غمم ای ماه به ترس
وی خفته ز ناله سحرگاه به ترس
...
1. سبحان الله در آن جوانی و هوس
روز و شبم اندیشه همی بودی و بس
...
1. ای دولت حسن تو شده یکصد باش؟
تا نام تو بر زبان خلق افتد باش
...
1. ای دوست مطیع دشمن هجران باش
همخانه عقل و همنشین جان باش
...
1. ای شاه جهان را که خطر نیست ببخش
جرم من اگر هست و گر نیست ببخش
...
1. دشمن که فتاده است بوصلت هوسش
هر لحظه مبادا به طرب دست رسش
...
1. شاهنشه را که بخت بادا وطنش
شد نیک فراموش ز بنده حسنش
...
1. ای دل به دل آنچه می کند یار بکش
این بار چنانکه باید این بار بکش
...
1. ای دل قدح بلاش چون نوش بکش
هو بد به امید روی نیکوش بکش
...