1 هر لحظه مرا به کام دشمن تو کنی جان در تن من خشک چو گردن تو کنی
2 در هجر تو والله که نبارم جز خون من با تو کی آن کنم با من تو کنی
1 ای جان جهانیان برای تو فدی شکر ایزد را که یافتی زود شفی
2 نامد به طبیب هیچ حاجت ورنی تعجیل برین بود نزول عیسی
1 ای نرگس تر جهان معطر کردی وین بزم چو چرخ را پر اختر کردی
2 در باغ خدایگان چو سر بر کردی مجلس پر در کلاه پر زر کردی
1 شاها چو نشاط بزم خرم گیری هر ماه که در جهان بود کم گیری
2 نشگفت که یک طرف ز عالم گیری گر مرد توئی همه جهان هم گیری
1 بر چهره من به نام خود زر داری بر دیده که تخت تست افسر داری
2 برسرو روان ز ماه چنبر داری بادات ز ملک حسن برخورداری
1 شاها ملکی که دیر پاید داری بختی که همه جهان گشاید داری
2 چشمی که به شب حلقه رباید داری شکر ایزد را که هر چه باید داری
1 زلفی ز برای عقل سوزی داری عمری ز برای کینه توزی داری
2 وانگاه امید نیکروزی داری رو کز دل خود تمام روزی داری
1 دردا که من از زمانه خوردم تیری در دام به بوی دانه خوردم تیری
2 یک تیر امید بر نشانه نزدم افسوس که از نشانه خوردم تیری
1 از زخم خود و درد من ای رشک پری هان تا نکنی خوشدلی از بی خبری
2 گر در سر ایام بود دادگری هر زخم که بر من زده باز خوری
1 گفتم ببر من از تو ای مینائی گفتا که مبر که با دلت برنائی
2 گفتا زیرا بارحون می کردم؟ با دل نه بس آمدم چه میفرمائی