1 رفتم ز درت دل به غمت کرده گرو بردم ز درت عشق کهن با غم نو
2 هر چند ز دل نباشد ای جان جهان چه کم شود از تو گر بگوئی که مرو
1 ای دولت و دین را به سزا شاهنشاه ای بر عدلت دوام ملک تو گواه
2 امشب می خور که مشتری با همه جاه بر چرخ به روی تو همی بیند ماه
1 ای در طلب لطف تو دریا تشنه بر آب حیاتت گل رعنا تشنه
2 چون مردم چشم خویش تا کی باشیم آب از سرِ ما گذشته و ما تشنه
1 ای نقش تو از دیده به دل جان بسته روی از دل و دیده تو بخونم شسته
2 از دیده و دل در غم تو شادم از آنک بر دیده نشسته و در دل رسته
1 ای شاه تو شیر می فکندی ره ره اقبال همی کرد پیاپی زه زه
2 با خصمان شرط کن که روزی گه گه از شیر پنج پنج ازیشان ده ده
1 ای عزم تو بر دولت و دین آکنده وی زلزله بر جان ملوک افکنده
2 والله که ز تو خصم نماند زنده صادق صبح است این زبان بنده
1 داد دلم ای خیال هر شب تو بده کسی می ندهدم نشان از آن لب تو بده
2 ما را ز لبش نیست امیدی لیکن وانجا که امید هست یارب تو بده
1 جانا تو به وصل خویش تعریفم ده وز بار فراق خویش تخفیفم ده
2 گر خلعت آمدن نمی فرمائی باری به جواب نامه تشریفم ده
1 ای نیست شده در غم تو هست همه هشیار به تو بوده دل مست همه
2 غمهای جهان چو در دلم بنشینند جای تو بود جای زبر دست همه
1 بر دست من ای شوخ می روشن نه وین بار گران هجر بر دشمن نه
2 هشیار نیم تهمتش از من بردار دیوانه زنجیر توام بر من نه