داد دلم ای خیال هر از سید حسن غزنوی رباعی 157
1. داد دلم ای خیال هر شب تو بده
کسی می ندهدم نشان از آن لب تو بده
...
1. داد دلم ای خیال هر شب تو بده
کسی می ندهدم نشان از آن لب تو بده
...
1. جانا تو به وصل خویش تعریفم ده
وز بار فراق خویش تخفیفم ده
...
1. ای نیست شده در غم تو هست همه
هشیار به تو بوده دل مست همه
...
1. بر دست من ای شوخ می روشن نه
وین بار گران هجر بر دشمن نه
...
1. هر لحظه مرا به کام دشمن تو کنی
جان در تن من خشک چو گردن تو کنی
...
1. ای جان جهانیان برای تو فدی
شکر ایزد را که یافتی زود شفی
...
1. ای نرگس تر جهان معطر کردی
وین بزم چو چرخ را پر اختر کردی
...
1. شاها چو نشاط بزم خرم گیری
هر ماه که در جهان بود کم گیری
...
1. بر چهره من به نام خود زر داری
بر دیده که تخت تست افسر داری
...
1. شاها ملکی که دیر پاید داری
بختی که همه جهان گشاید داری
...
1. زلفی ز برای عقل سوزی داری
عمری ز برای کینه توزی داری
...
1. دردا که من از زمانه خوردم تیری
در دام به بوی دانه خوردم تیری
...