1 چون باز رهد ز غصه جان پاکم مگری چو زنان که بهر تو غمناکم
2 من خنگ سوار کرده افلاکم خاکش برسر که سر نهد بر خاکم
1 در دست یک ستمگر افتاد دلم در پای غمش به سر در افتاد دلم
2 هر بار به دام مومنی افتادی این بار به دام کافر افتاد دلم
1 نزدیک تو ای از همه کس کم که منم کس نیست چنین خسته و در هم که منم
2 بر تو چه گره زنم در آن تو که توئی وز من چه گشاید اندرین غم که منم
1 یارب ز تو آنچه من گدا می خواهم افزون ز هزار پادشا می خواهم
2 هر کس ز در تو حاجتی می خواهد من آمده ام از تو ترا می خواهم
1 از عمر که بگذشت بلا می بینم وز چرخ که برکشد جفا می بینم
2 از هجر در این میان وفا می بینم باری ز کسان بین که چها می بینم
1 تا عمر بود به دل هوای تو کنم تاج سر خود ز خاک پای تو کنم
2 ای برده مرا بر آسمان همچو دعا والله که زمین پر از ثنای تو کنم
1 رفتیم و گرانی ز وصالت بردیم در دیده نمونه جمالت بردیم
2 تا مونس هر دو یادگاری باشد دل را به تو دادیم و خیالت بردیم
1 تا چنگ بر آن سنبل پرتاب زدیم وز چهره به نام تو زر ناب زدیم
2 زنهار خیال را به مهمان به فرست کز آتش دل خانه چشم آب زدیم
1 سر کوفته در پای بلا می گردیم دل رفته ز جان نیز جدا می گردیم
2 آفاق زعافیت همی موج زند مادر طلب بلا چرا می گردیم
1 بدخواه تو گفت ای ملک هفت اقلیم چون موی شدم کنون نترسم از بیم
2 آگاه نبوده بود آن دیو رجیم کز تیر شهاب وش کنی موبدو نیم