1 ای زلف تر از سوسن و گل مفروش وی سوسنت از آب و گلت از آتش
2 می ده که بر آن سوسن و گل آید خوش گلرنگ شراب از قدح سوسن وش
1 از خاک درت ساخته ام مفرش خویش بر خیره به باد داده عمر خوش خویش
2 بنمای به من تو آن رخ مهوش خویش هان تا نبرم آب تو از آتش خویش
1 گه بر رخ آن مهرگیا بازم عشق گه برسر آن زلف دو تا بازم عشق
2 سرتاپایش ز یکدگر خوبتر است حیران شده ام که بر کجا بازم عشق
1 خواهی که چو بلبل نهدت گفت محل چون باز بدو ز چشم خونین اول
2 مغرور مشو چو طوطی از یک دو جدل چون کبک بکردی سر خود زیر بغل
1 زین یک دو سه پیمانه میازار ای دل گرمی بخرندت نشوی خوار ای دل
2 هر چیز که شد بهاش بسیار ای دل اندک تر گرددش خریدار ای دل
1 چشم از نظری هلاک تو جست ای دل جان دست به خون تو فرو شست ای دل
2 در زلف منم از آنچه بودی هرگز هر جا که روی بخت تو باتست ای دل؟
1 از علم و عمل چشم و چراغی دارم وز خاطر خود شکفته باغی دارم
2 در عهده آن نیم که فردا چه شود حالی ز همه جهان فراغی دارم
1 ای طایفه را چو خویشتن دانستم خون را می و ژاژ را سخن دانستم
2 چون تجربه چشم خردم باز گشاد جمله نه چنان بود که من دانستم
1 ای چرخ فلک قد بخم از زلف توام در دوخته تا جامه ماتم ز توام
2 با این همه هر تیغ که داری بگذار گر از تو سپر بیفکنم همچو توام
1 تا از تف سینه قبله زردشتیم در عشق تو محراب هزار انگشتیم
2 تو فارغ و ما خویشتن از غم کشتیم سبحان الله چگونه پشتاپشتیم