1 سبحان الله در آن جوانی و هوس روز و شبم اندیشه همی بودی و بس
2 کاندر پیری ز من نباید کس را چون پیر شدم مرا نبایست از کس
1 ای دولت حسن تو شده یکصد باش؟ تا نام تو بر زبان خلق افتد باش
2 تو خیر بکن برسر کار خود باش اندیک تو میکن و همه گوید باش
1 ای دوست مطیع دشمن هجران باش همخانه عقل و همنشین جان باش
2 بنمای جمال و کودکی دعوت کن بفرست خیال و گوش بر مهمان باش
1 ای شاه جهان را که خطر نیست ببخش جرم من اگر هست و گر نیست ببخش
2 هر چند گناه من بزرگ است ای شاه دانم که ز تو بزرگتر نیست ببخش
1 دشمن که فتاده است بوصلت هوسش هر لحظه مبادا به طرب دست رسش
2 نی نی نکنم دعای بد زین سپسش دشمن اگر از آهن است عشق تو بسش
1 شاهنشه را که بخت بادا وطنش شد نیک فراموش ز بنده حسنش
2 امروز منم بنده نیکو سخنش ای رحمت شاه یاد ندهی ز منش
1 ای دل به دل آنچه می کند یار بکش این بار چنانکه باید این بار بکش
2 از روی گلت اگر همی ناید روی از دیده به دیده سر از خار بکش
1 ای دل قدح بلاش چون نوش بکش هو بد به امید روی نیکوش بکش
2 چون حلقه بندگیش داری در گوش او گم نکند تو پنبه از گوش بکش
1 آیینه بیار است خط چون زنگش دل گشت فراخ از دهان تنگش
2 نقش از پری و رنگ ز گل بر بودست خورشید منقش و مه گلرنگش
1 هر دم جنگ است با من مسکینش هر لحظه فزون است چو مهرم کینش
2 سبحان الله زبان تلخش نگرید بیزار شدم از آن لب شیرینش