آتش زده در هجر تو گرمی از سید حسن غزنوی رباعی 85
1. آتش زده در هجر تو گرمی باید
در خورد درشتی تو نرمی باید
...
1. آتش زده در هجر تو گرمی باید
در خورد درشتی تو نرمی باید
...
1. در عشق نماند دیده را جای امید
تا آخر اگر چنین بود وای امید
...
1. هر لحظه کنی دلا یکی درد شکار
وانگه به هزار محنتم بکشی زار
...
1. ای رنگ رخت جامه جادوی بهار
از نقش تو افتاد دلم سوی بهار
...
1. خط تو کشیده زهره را نیل ای یار
جعد تو نگاشت مشتری را چو نگار
...
1. جانا تن نالان که نماندست ببر
وین یک دل حیران که نماست ببر
...
1. دوش آن بت زرین کمر سیمین بر
می کرد نیاز بر من از پسته شکر
...
1. شبهای وصال ما کجا شد آخر
وآن عشرت حال ما کجا شد آخر
...
1. هر روز ترا یک بدآموز دگر
هر لحظه ز تو در دل من سوز دگر
...
1. در مجلس خسرو همایون اختر
آن طرفگی لاله سر مست نگر
...
1. غم گنج نهاده ای چه خواهم دیگر
اشکم چو گشاده ای چه خواهم دیگر
...
1. پیش لب خود یاد شکر هیچ مگیر
پایان چو شد این سخن ز سر هیچ مگیر
...