1 بی عارض چون سیم توام سنگی نیست زین آمدنم جز به تو آهنگی نیست
2 آخر چه گلی که هیچ فرسنگی نیست کز بوی وصال تو در آن رنگی نیست
1 تا مریم وقت شد هوا جوی بهشت گشتند فرشتگان دعا گوی بهشت
2 آن تشنه چو سیر آب شد از جوی بهشت می آیدم از خاک درش بوی بهشت
1 در آب دو چشمم همه عکس رخ تست خاکم کردی بر آتش هجران چست
2 در آب چو مهتاب ترا خواهم دید بر خاک چو خورشید ترا خواهم جست
1 گر باز بیایم به مراد خویشت و اقبال رساند به من درویشت
2 چون حسن تو یک دم نگذارد پیشم چون بخت به یک سو نروم از پیشت
1 در بند نیاید به کمند انصافت گوئی که به جان کند گزند انصافت
2 تا چند گوئی که می نیابم انصاف انصاف بده تا بدهند انصافت
1 بی یاد تو نرگس، قدح زر نگرفت بی نقش تو لاله، رنگ آذر نگرفت
2 آخر ننشست قدت از پای، چو سرو تا خوش بتم از دست چو گل بر نگرفت
1 دل را چو هوای آن دل آرای گرفت دست غمش آمد و مرا پای گرفت
2 گفتی که اگر صبر کنم نیک آید تا نیک آید بد آمد و جای گرفت
1 جان جز به امید تو سکونی نگرفت دیوانه شد و ز دم فسونی نگرفت
2 آن دل که چو تو عشق زبونی نگرفت افسوس که خون گرفت و خونی نگرفت
1 چون خواست حسن مدح شهنشاهی گفت سوسن سخنیش ازسر آگاهی گفت
2 من دارم ده زبان و هستم خاموش تو بنده یک زبان ثنا خواهی گفت
1 کس جز تو مرا طرب فزا نیست مباد جز کوی توام خانه وفا نیست مباد
2 گفتی که به عافیت چرا بنشستی بی روی تو عافیت (مرا) نیست مباد