می بر کف من نه که دلم از سید حسن غزنوی رباعی 13
1. می بر کف من نه که دلم پر تاب است
وین عمر گریز پای چون سیماب است
...
1. می بر کف من نه که دلم پر تاب است
وین عمر گریز پای چون سیماب است
...
1. با دل گفتم که جان غمگین بی تست
دریاب که بیچاره مسکین بی تست
...
1. جورم همه زان غمزه خونخواره تست
رنجم همه زان گزدم جراره تست
...
1. از دل همه آسایش جان رفت ز دست
وز دل تن بیچاره بدین روز نشست
...
1. در رزمت و بزمت ای شه عدل پرست
شش چیز ز شش چیز بنازد پیوست
...
1. عکس تو ازاین دیده غمناک برست
بگرفت دل پر آتشم نقش تو چست
...
1. امشب مه من که آفتابی دگر است
هربوسه که می دهد شرابی دگر است
...
1. آن دل که هزار کامکاری کرده است
برمرکب کامها سواری کرده است
...
1. ای دوست مرا غمت چو موئی کرده است
صدگونه بلا از تو برون آورده است
...
1. از رنگ رخ تو لاله پرتاب شده است
نرگس ز پی چشم تو بی خواب شده است
...
1. مقصود ز آفرینش ما جان است
وین گوهر پاک را حقیقت کان است
...
1. غم آتش و دل هیمه غمناکان است
غم آب حیات گوهر پاکان است
...