1 ای دوست مرا غمت چو موئی کرده است صدگونه بلا از تو برون آورده است
2 گفتم که مگر غم تو من می خوردم می در نگرم غمت مرا می خورده است
1 از رنگ رخ تو لاله پرتاب شده است نرگس ز پی چشم تو بی خواب شده است
2 از رشک خطت بنفشه در تاب شده است وز آتش رخسار تو گل آب شده است
1 مقصود ز آفرینش ما جان است وین گوهر پاک را حقیقت کان است
2 دل هست کتابی که نوشت است خدای وین روی که می بینی پشت آن است
1 غم آتش و دل هیمه غمناکان است غم آب حیات گوهر پاکان است
2 در هر نفسی که روی برخاک نهی گر نار در آید ای نکو دخانش آن است؟
1 مشکین خط دوست را ز سنبل ننگ است پیش سخنش نو ای بلبل چنگ است
2 فام لب می از آن لب می فام است؟ رنگ رخ لاله زان رخ گل رنگ است
1 در ده پسرا می که چمن را تاب است آن می که گل نشاط را مهتاب است
2 بشتاب که آتش جوانی آب است بر خیز که بیداری دولت خواب است
1 بر مه نقط از مشک سیه باری چیست با توبه به یک جای گنه باری چیست
2 خورشید غلام عارضت گشت و به جان پیش رخ تو حدیث (مه) باری چیست
1 بر روی تو از هلاک جانم غم نیست با یاد تو آب دیدگانم کم نیست
2 با این همه اندیشه به وصل رخ تو کمتر ز امیدی بود آنم هم نیست
1 از فتنه چشم تو خور و خوابم نیست جز طاق دو ابروی تو محرابم نیست
2 از دود مبین که در دلم آتش نیست این سوز نگر که بر جگر آبم نیست
1 شبها ز تو در سرم چه سوداست که نیست وز هجر تو بر من چه ستمهاست که نیست
2 سوگند همی خوری که دل بسته تست سوگند چه حاجت است پیداست که نیست