سرو را ساکن به تخت آباد از سید حسن غزنوی غزل 37
1. سرو را ساکن به تخت آباد باش
همچنین باقی بمانی شاد باش
...
1. سرو را ساکن به تخت آباد باش
همچنین باقی بمانی شاد باش
...
1. برآن زلف و لب و خال و بنا گوش
سوی بازار عشقش برده ام دوش
...
1. گشت عنابی سرشکم زان لب عناب رنگ
هم نمی دارد دلم زان سنبل پر تاب رنگ
...
1. سخت با ما تو بخیلی بسلام
نیک مائیم ترا عاشق و رام
...
1. دل در غم عشق یار بستیم
وز درد سر فراق رستیم
...
1. از صبر نکرده بازگشتم
وز دیده سوز ساز گشتم
...
1. همه شب دوش من بیدار بودم
ندیم حسرت و تیمار بودم
...
1. مجمر مهر سوخت چون عودم
چنبر ماه تافت چون رسنم
...
1. آمد نفس به آخر یک هم نفس ندارم
هم کمترم ز هیچ و هم هیچکس ندارم
...
1. حاصل ز تو جز درد دل ریش ندارم
قسم از لب نوشین تو جز نیش ندارم
...
1. ای چهره تو بهار جانم
وی از تو شکفته بوستانم
...
1. برآنم که از روح شاهی کنم
ز دانش فراوان سپاهی کنم
...