1 زار بکشتی تو از آن می زیم تا تو بدانی که چسان می زیم
2 سرزده بی سر چو فلک می روم دل شده بی دل چو جهان می زیم
3 هجر که آسان نبود می کشم بی تو که هرگز نتوان می زیم
4 خط چو کشی بر من خطی مکش تا به مراد تو چنان می زیم
1 سرو را چون سوی آن گردون اعلا آمدیم ابر گشتم ابر کز پستی به بالا آمدیم
2 بر امید نور دولت سوی گردون تاختیم وز برای در نعمت سوی دریا آمدیم
3 تو چو خورشید و این جای چو جوزا اوج تست بهر تو از سوی این درگاه والا آمدیم
4 زانکه در انواع فضلم چون عطارد بی بدل خانه خویش آمدیم گر سوی جوزا آمدیم
1 ای همچو گل مطیع تو با برگ و بانوان وی همچو گل حسود تو بیرنگ و ناروان
2 تو سایه خدائی تا روز حشر باد در سایه همای سریر ترا مکان
3 چون ذره اند لشکر منصور بی عدد تو همچو آفتاب به حجت جهان ستان
4 جمله جهان ز هم دل و دل باد هم نفس هر یک چو سرو هم سرو چون بید هم زبان
1 ای صنم ماه روی هر چه توانی مکن هست ترا جور خوی تا بتوانی مکن
2 لاله به سنبل مپوش لعل به لؤلؤ مگیر زاد تو نیک است باز اندک دانی مکن
3 کرد سبک دل مرا انده هجران تو ماه رخا نور حسن حسن گرانی مکن
4 ای بگه راستی قامت تو همچو تیر بر من سست ضعیف سخت کمانی مکن
1 ای بهار جان و دل بخرام یکره در چمن غمزه خون خوار را یک باره بر آتش بزن
2 آتش رخساره بنمای و دل لاله به سوز تا چمن از عشقت از خود فارغ آید همچو من
3 گر رخ خوب تو دارد رنگ شاخ ارغوان ور خط سبز تو دارد بوی و رنگ نسترن
4 پای در گل ماند از رشک رخ تو لاله را دست بر سر گیرد از تیمار قدت نارون
1 ای حلقه زلفین تو دام گل و سوسن هستیم به بوی تو غلام گل و سوسن
2 زین سان که تو در عشق دو روئی و دورائی خو پیش تو چون گویم نام گل و سوسن
3 از دولت رخسار و بنا گوش تو ای جان امروز جهانیست به کام گل و سوسن
4 خورشید همه شاهان بهرام شه آن شه کو خود خورد امروز نظام گل و سوسن؟
1 ای بر فلک رسیده خروش از سماع تو پر در شده خزانه گوش از سماع تو
2 در خرمی درآمده جان از جمال تو وز دائره برون شده هوش از سماع تو
3 بی گفت و گوی و زحمت ساقی شنیده بود جان صد هزار نعره نوش از سماع تو
4 گردون هزار دیده به یک گوش می بداد درخرمی چنان شده دوش از سماع تو
1 ای ابر گلستان معالی کرم تو بر قبه عالم زده دولت علم تو
2 برنده تر از خنجر مریخ حسامت چالاک تر از کلک عطارد قلم تو
3 درسایه جاه تو نشینم به حمایت از دهر که دارم به غلامی رقم تو
4 خود دهر که باشد که مرا کم زنی آرد وآنگاه من اندر حرم محترم تو
1 ای مرا بیشه دوستداری تو همه امید من بیاری تو
2 در زمانه همی زنند مثل از لطیفی و بردباری تو
3 گر مرا خوار داشتی شاید ای همه عز من ز خواری تو
4 گشتم از غم من سیاه گلیم زردرو از سپید کاری تو
1 ای صاحب آن دو زلف کوتاه شب پوش منه تو بر رخ ماه
2 منمای به آفتاب رویت کز رشک مباد گم کند راه
3 منگر به ستاره تا ستاره از غم نشود سیه سحرگاه
4 زین شرط که گفتمت بمگذر ای دوست به حق نعمت شاه