خه خه که چو بوالعجب نگاری از سید حسن غزنوی غزل 73
1. خه خه که چو بوالعجب نگاری
یارب که چه دلفریب یاری
...
1. خه خه که چو بوالعجب نگاری
یارب که چه دلفریب یاری
...
1. ای ز من آزرده یار من گناهی دارمی
یا به جز در سایه زلفت پناهی دارمی
...
1. ای چشمه آب زندگانی
وی شعله آتش جوانی
...
1. بی تو دردی است ز هر درمانی
اینت بی دردی و بی درمانی
...
1. جانا تو به دیگران چه مانی
کاسایش جان یک جهانی
...
1. منم در عشق تو جسمی و جانی
کشیده پوستی بر استخوانی
...
1. ایکه دل را دل و جان را جانی
وز دل و جان چه نکوتر آنی
...
1. ای باد روح پرور زنهار اگر توانی
امشب لطافتی کن آنجا گذر که دانی
...
1. رخ بپوش از قمر چه می خواهی
لب بیار از شکر چه می خواهی
...
1. ساقیا وقتست اگر ما را شرابی در دهی
مجلس ما را ز باده رونق دیگر دهی
...
1. ای گوهر کیمیای شاهی
آرایش تخت و بارگاهی
...