11 اثر از قصاید در دیوان اشعار سید حسن غزنوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار سید حسن غزنوی شعر مورد نظر پیدا کنید.

قصاید در دیوان اشعار سید حسن غزنوی

1 اکنون که تر و تازه بخندید نوبهار ما و سماع و باده رنگین و زلف یار

2 بی زلف یار و باده رنگین و بی سماع خود آدمی چگونه زید وقت نوبهار

3 ای نوبهار خاسته پا از چمن مکش وی زلف باز تافته دست از قدح مدار

4 مستی کن از خمار میندیش کین زمان هشیار گر بمانی آنگه کشی خمار

1 ای مبارک تر عشقت ز سعادت بسیار ای گرامی تر وصلت ز جوانی صد بار

2 عقل در عمر نیابد ز تو چابکتر دوست وهم در خواب نبیند ز تو زیباتر یار

3 دل که از دست تو نگریزد بر حقش دان جان که از وصل تو نشکیبد معذورش دار

4 همه هستیم ربودی که بقا بادت دیر منم و عشق تو زنهار نگارا زنهار

1 سزد گر جبرئیل آید بر این پیروزه گون منبر کند آفاق را خطبه بنام شاه دین پرور

2 بنازد قالب چتر و بیازد قامت رایت ببالد پایه تخت و بخندد پایه افسر

3 فلک را کله بر بندد ز طاوسان فردوسی به جای جامه رنگین همه بافند پر در پر

4 سزد ار آورند اکنون به قدر وسع خود هر یک در این سور بهشت آیین که باشد خدمتی در خور

1 من به راه مکه آن دیدم ز فخر روزگار کز پیمبر دید در راه مدینه یار غار

2 هم یکی از معجزات ظاهر پیغمبر است این کرامتهای گوناگون فخر روزگار

3 روز آدینه که از بغداد پی بیرون نهاد ابر گوهر کرد برفرق غلامانش نثار

4 شد زمین بادیه همچون بهشتی در بهشت وان هوای هاویه همچون بهار اندر بهار

1 اندرین عید مبارک پی فرخنده اثر بار داده است سلیمان نبی باز مگر

2 که ز پیلان و دلیران و شجاعان امروز مردم و دیو و پری گشت فراهم یکسر

3 چشم بد دور از این تعبیه ابر نهاد که ولی را همه آب است و عدو را آذر

4 تازه بزمی است عیان گشته ازو صورت رزم خوش بهشتی است درو گشته نهان سر سقر

1 خدای عز و جل داد بنده را در سر دو دیدگان گرامی بسان شمس و قمر

2 مطیع دارد شان سر چنانکه سر را تن عزیز دارد شان دل چنان که دل را بر

3 به شکل پیکان باشند و در نظر چون تیر صفای خنجر دارند و پیش جان چو تبر

4 دواند همچو دو پیکر یکی شوند به عزم دواند همچو دو فرقد یکی کنند نظر

1 ناگاه چو بشنید شهنشه خبر شیر فرمود که تازید سبک بر اثر شیر

2 چندانکه خبر گشت یقین شاه ز مرکب بر پیل شد و کرد چو شاهان خطر شیر

3 خود شاه در این بود که در لشکر منصور آوازه در افتاد که اینک خبر شیر

4 آهو بره بر پشته و گور از گله بر بست اقبال خداوند جهان رهگذر شیر

1 زهی رفیع محلت برون ز حد قیاس بنای دولت و دین را قوی نهاده اساس

2 گشاده مهر تو چون ابر چشمهای امید کشیده کین تو چون برق دشنهای هراس

3 مضاء رأی تو چون گوهر ظفر بنمود خرد بدید که از برق چون جهد الماس

4 بحق گزید ترا روزگار بر همه خلق غلط نکرد زهی روزگار مرد شناس

1 گهر نتیجه بحر است و بر خلاف قیاس نتیجه آمده بحری ز گوهر عباس

2 ابوالمحاسن عبدالصمد که بخت آمد بنای دولت و دین را قوی نهاد اساس

3 کشیده تیغ چو مهر است عزم او در حرب گشاده چشم چو چرخ است حزم او در پاس

4 زهی ضمیر چو بحرم فشانده بر سر تو هزار گوهر معنی بصد هزار اساس

1 چو ساخت در دل تنگم چنین مکان آتش نیافت جای مگر در همه جهان آتش

2 مرا دو چشم چو ابر است و شاید ار چون برق جهد از آب دو چشمم زمان زمان آتش

3 وصال تو ز برم رفت و ماند آتش هجر بلی بماند لابد ز کاروان آتش

4 مگر که چشم و دلم ماهی و سمندر شد که کرد این وطن آب و دگر مکان آتش

آثار سید حسن غزنوی

11 اثر از قصاید در دیوان اشعار سید حسن غزنوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار سید حسن غزنوی شعر مورد نظر پیدا کنید.