1 جان میبرد به عشرت حوران گلشنم تن می کشد به خدمت دیوان گلخنم
2 عیسی است جان پاک و خرست این تن پلید پیکار خر همی همه بر عیسی افکنم
3 تن دیو و جان فرشته و من نقش دیو شوم بر تارک فرشته میمون همی زنم
4 در حلق جان ز بس که فکندم طناب تن شد جان دوست روی چو تن نیز دشمنم
1 مرا به وقت سحر دوش مژده داد نسیم که شهریار جهان پادشاه هفت اقلیم
2 خزانهای ممالک هم مفوض کرد برای آنکه به حق یافت بر جهان تقدیم
3 نظام ملک و قوام جهان خداوندی که کرد جانب او را خدایگان تعظیم
4 یگانه صاحب عادل محمد آنکه بود به نزد جودش دریا بخیل و ابر لئیم
1 چون ز غزنین کردم آهنگ ره هندوستان از سپاه روم خیل زنگ می بستد جهان
2 تاج نورانی همی افتاد در پای زمین رایت ظلمت همی افراخت سر بر آسمان
3 روز رومی روی پشت از بیم در ساعت نمود چون شب زنگی وش آخر اندر آمد ناگهان
4 در عزیمت در هزیمت هر زمان زنگی و روم این گران کردی رکاب و آن سبک کردی عنان
1 می بنازد باز گوئی خطه هندوستان شکر حق گوید همی بسیار و هستش جای آن
2 هم حریمش روشنائی می دهد بر آفتاب هم زمینش سرفرازی می کند بر آسمان
3 آفتاب و آسمان در سایه اویند از آنک سایه گستردست بروی رایت شاه جهان
4 کدخدای شرق و غرب و پیشوای ملک و دین شهریار تاج و تخت و پادشاه انس و جان
1 ای دلت بی خبر از مملکت عالم جهان چیست چندین هوس از بهر سپنجی زندان
2 پای در گل شده چون سرو چه باشی آزاد با دل سوخته چون لاله چه باشی خندان
3 زنده از باد مشو بیهده چون شیر علم تکیه بر خاک مکن خیره چو نقش ایوان
4 تا چو آن شیر سپهرت نکند بر سر دار تا چون آن نقش، جهانت نگذارد حیران
1 دیدم به خواب دوش براقی ز نور جان میدانش نی ولیکن جولانش بیکران
2 بالای او وجود و هم او طایر از وجود پهنای او مکان و هم او فارغ از مکان
3 مریخ زور و تیر کتابت زحل رکاب خورشید روی و زهره نشاط و قمر عیان
4 از حلقه هلالش زمینی سبک ولیک از کوکب مجره برو ساختی گران
1 آراستند روضه آرامگاه جان یک سر گشاده شد همه درهای آسمان
2 بگشاده در تحیت کروبیان دهن بربسته در کرامت روحانیان میان
3 صبح عدم کشید سر از ظلمت وجود نور یقین نمود رخ از پرده گمان
4 الطاف حق مظله رحمت فرو گذاشت وز مه گذشت مهد خداونده جهان
1 چون شمع روز روشن از ایوان آسمان ناگه در اوفتاد به دریای قیروان
2 دوش زمین و فرق هوا را ز قیر و مشک بهر سپهر کوژ ردا کرد و طیلسان
3 آورد پای مهر چو در دامن زمین بگرفت دست ماه گریبان آسمان
4 بر طارم فلک چو شه زنگ شد مکین در خاک تیره شد ملک روم را مکان
1 ای رایت آفتاب و محلت بر آسمان راضی همیشه از تو خدای و خدایگان
2 ای بر هزار میر و ملک تاج افتخار وی با دو پشت جد و پدر شاه و پهلوان
3 گرگ از نهیب عدل تو اندر دیار تو از بیم میش بدرقه گیرد سگ شبان
4 روزی که تیغ تیز بگرید چو میغ کند وز خون تازه خاک بخندد چو گلستان
1 ای دور ملک تو سبب دور آسمان وی هیچ دیده چون تو ندیده خدایگان
2 خورشید داد و دینی جمشید تاج و تخت دریای عفو وجودی و دارای انس و جان
3 هم روی روزگاری و هم پشت کارزار هم راعی زمینی و هم راعی زمان
4 ابر درر نثاری و بحر گهر عطا سعد زحل محلی و کوه فلک توان