11 اثر از قصاید در دیوان اشعار سید حسن غزنوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار سید حسن غزنوی شعر مورد نظر پیدا کنید.

قصاید در دیوان اشعار سید حسن غزنوی

1 جان میبرد به عشرت حوران گلشنم تن می کشد به خدمت دیوان گلخنم

2 عیسی است جان پاک و خرست این تن پلید پیکار خر همی همه بر عیسی افکنم

3 تن دیو و جان فرشته و من نقش دیو شوم بر تارک فرشته میمون همی زنم

4 در حلق جان ز بس که فکندم طناب تن شد جان دوست روی چو تن نیز دشمنم

1 مرا به وقت سحر دوش مژده داد نسیم که شهریار جهان پادشاه هفت اقلیم

2 خزانهای ممالک هم مفوض کرد برای آنکه به حق یافت بر جهان تقدیم

3 نظام ملک و قوام جهان خداوندی که کرد جانب او را خدایگان تعظیم

4 یگانه صاحب عادل محمد آنکه بود به نزد جودش دریا بخیل و ابر لئیم

1 چون ز غزنین کردم آهنگ ره هندوستان از سپاه روم خیل زنگ می بستد جهان

2 تاج نورانی همی افتاد در پای زمین رایت ظلمت همی افراخت سر بر آسمان

3 روز رومی روی پشت از بیم در ساعت نمود چون شب زنگی وش آخر اندر آمد ناگهان

4 در عزیمت در هزیمت هر زمان زنگی و روم این گران کردی رکاب و آن سبک کردی عنان

1 می بنازد باز گوئی خطه هندوستان شکر حق گوید همی بسیار و هستش جای آن

2 هم حریمش روشنائی می دهد بر آفتاب هم زمینش سرفرازی می کند بر آسمان

3 آفتاب و آسمان در سایه اویند از آنک سایه گستردست بروی رایت شاه جهان

4 کدخدای شرق و غرب و پیشوای ملک و دین شهریار تاج و تخت و پادشاه انس و جان

1 ای دلت بی خبر از مملکت عالم جهان چیست چندین هوس از بهر سپنجی زندان

2 پای در گل شده چون سرو چه باشی آزاد با دل سوخته چون لاله چه باشی خندان

3 زنده از باد مشو بیهده چون شیر علم تکیه بر خاک مکن خیره چو نقش ایوان

4 تا چو آن شیر سپهرت نکند بر سر دار تا چون آن نقش، جهانت نگذارد حیران

1 دیدم به خواب دوش براقی ز نور جان میدانش نی ولیکن جولانش بیکران

2 بالای او وجود و هم او طایر از وجود پهنای او مکان و هم او فارغ از مکان

3 مریخ زور و تیر کتابت زحل رکاب خورشید روی و زهره نشاط و قمر عیان

4 از حلقه هلالش زمینی سبک ولیک از کوکب مجره برو ساختی گران

1 آراستند روضه آرامگاه جان یک سر گشاده شد همه درهای آسمان

2 بگشاده در تحیت کروبیان دهن بربسته در کرامت روحانیان میان

3 صبح عدم کشید سر از ظلمت وجود نور یقین نمود رخ از پرده گمان

4 الطاف حق مظله رحمت فرو گذاشت وز مه گذشت مهد خداونده جهان

1 چون شمع روز روشن از ایوان آسمان ناگه در اوفتاد به دریای قیروان

2 دوش زمین و فرق هوا را ز قیر و مشک بهر سپهر کوژ ردا کرد و طیلسان

3 آورد پای مهر چو در دامن زمین بگرفت دست ماه گریبان آسمان

4 بر طارم فلک چو شه زنگ شد مکین در خاک تیره شد ملک روم را مکان

1 ای رایت آفتاب و محلت بر آسمان راضی همیشه از تو خدای و خدایگان

2 ای بر هزار میر و ملک تاج افتخار وی با دو پشت جد و پدر شاه و پهلوان

3 گرگ از نهیب عدل تو اندر دیار تو از بیم میش بدرقه گیرد سگ شبان

4 روزی که تیغ تیز بگرید چو میغ کند وز خون تازه خاک بخندد چو گلستان

1 ای دور ملک تو سبب دور آسمان وی هیچ دیده چون تو ندیده خدایگان

2 خورشید داد و دینی جمشید تاج و تخت دریای عفو وجودی و دارای انس و جان

3 هم روی روزگاری و هم پشت کارزار هم راعی زمینی و هم راعی زمان

4 ابر درر نثاری و بحر گهر عطا سعد زحل محلی و کوه فلک توان

آثار سید حسن غزنوی

11 اثر از قصاید در دیوان اشعار سید حسن غزنوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار سید حسن غزنوی شعر مورد نظر پیدا کنید.