1 خدای داند و بس تا چه خرم است جهان بدین نظام جهان را کسی نداد نشان
2 ز یمن تست مرفه زمانه شاکی به آرزو نتوان جست این چنین دوران
3 رسید کار به جائی که راست پنداری نه بر زمین قبه است و نه بر سما کیوان
4 بلای چرخ نگون سار حق بگرداند از این زمانه که مرغان همی پرند ستان
1 نسیم عدل همی آید از هوای جهان شعاع بخت همی تابد از لقای جهان
2 گزارد مژده میمون صدا خروس فلک فکند سایه خورشید بر همای جهان
3 جز او که جای ندارد نداند اینکه چه کرد خدایگان جهان از کرم به جای جهان
4 سزد که دولت و دین هر دو تهنیت گویند خدایگان جهان را بکدخدای جهان
1 گشاد صورت دولت بشکر شاه دهان چو بست زیور اقبال بر عروس جهان
2 خدایگان سلاطین مشرق و مغرب علاء دولت و دین خسرو زمین و زمان
3 ستاره جیش و زحل چاکر و سهیل نگین شهاب رمح و سها ناوک و هلال کمان
4 بزرگ همت و قدر و بلند افسر و تخت خجسته رایت و رای و گزیده نام و نشان
1 بر من ز نعمت الحق خاص خدایگان کرد آنچه تا ابد نتوان گفت شکر آن
2 هر لحظه می کشد ز حضیضم به سوی اوج هر روز می برد ز زمینم بر آسمان
3 هم شد بعون بخشش او رنج من سبک هم شد ز بار منت او پشت من گران
4 عقلم به وقت طفلی زو چون شکوفه پیر بختم بگاه پیری چون سرو از او جوان
1 ای راحت روح و رامش تن وصل تو طرب فزای و شیون
2 بر بوی لب تو عقل سر مست وز رنگ رخ تو خانه گلشن
3 از شرم چو روی برفروزی گوئی که بلور شد ملون
4 آهن دلی ای پری رخ ار چند ترسان باشد پری ز آهن
1 گاه آن است که طفلان چمن اندر آیند چو عیسی به سخن
2 گه گشایند دهان از لاله گه نمایند زبان از سوسن
3 مددی از دم عیسی است نسیم ثری از کف موسی است چمن
4 لاله غرقه به خون همچو حسین سوسن زنده نفس همچو حسن
1 ای باد سپیده دم سفر کن یک چند رفیقی قمر کن
2 با نغمت زهره همنفس باش درصورت مشتری نظر کن
3 از خاک بهشت بوی بردار وز پر همای بال و پر کن
4 از طایر یمن پای و سرساز وز آب حیات روی ترکن
1 ای صبا طوف در گلستان کن همدمی با هزاردستان کن
2 راز با برگهای سوسن گوی ناز با شاخهای ریحان کن
3 گر ته تنگ یاسمن بگشای کار دشوار لاله آسان کن
4 رخ گلبرگ را به هم بر زن طره بید را پریشان کن
1 از گریه اگر یکدم سربر کنمی من چون شمع بسی آتش بر سر کنمی من
2 من دست نیارم به سر زلف تو بردن ورنه همه آفاق معطر کنمی من
3 گر چشمه نوشت دهدی آب حیاتم هرگز سخن چشمه کوثر کنمی من
4 چون غنچه بخنده بگشائی لب و گوئی چون گل دهن تنگ تو پرزر کنمی من
1 بهشتی نقد شد حاصل سپهری تازه گشت افزون از این خوش مرکز معمور و عالی منظر میمون
2 خجسته کعبه دولت مبارک خطه عشرت به برجیس آن یکی مختص به زهره این دگر مقرون
3 اگر جنت نهی نامش نه مدحی باشدش در خور وگر گردون کنی وصفش نا جاهی گرددش افزون
4 مگر زان در وجود آمد که در اوج و حضیض او ببوسد پای عیسی و بکوبد تارک قارون