هم اکنون باز نقاش طبیعی از سید حسن غزنوی قصیده 24
1. هم اکنون باز نقاش طبیعی خامه بر گیرد
ز نقش عالم آرایش جهان زیب دگر گیرد
...
1. هم اکنون باز نقاش طبیعی خامه بر گیرد
ز نقش عالم آرایش جهان زیب دگر گیرد
...
1. جانا حدیث عشق چه گویی کجا رسد
آیا بود که نوبت وصلت به ما رسد؟
...
1. این منم یارب که چرخم سوی اختر می کشد
چشمه روشن ز خاک تیره ام بر می کشد
...
1. روی تو به ماه آسمان ماند
قد تو به سرو بوستان ماند
...
1. وقت آن است که مستان طرب از سر گیرند
طره شب ز رخ روز همی برگیرند
...
1. چشمم چو بر سر گل و گلزار میرود
اندیشه در پی دل و دلدار میرود
...
1. عمری مرا هوای لهاوور بوده بود
همت بر آن سعادت مقصور بوده بود
...
1. باد آتش بار چون از روی دریا در شود
خاک پژمرده ز آب زندگانی تر شود
...
1. جهان را شاه فرخ پی چنین باید چنین باید
که خلق عالم اندر سایه عدلش بیاساید
...
1. رخش طرز گلستان مینماید
ز آتش آب حیوان مینماید
...
1. یارب منم که بخت مرا باز در کشید
وز قعر چاه تیره به اوج قمر کشید
...
1. خه بنا میزد این جهان نگرید
خوشی باغ و بوستان نگرید
...