گوئی که لبم بر لب نوش تو رسد از مجد همگر رباعی 349
1. گوئی که لبم بر لب نوش تو رسد
یا نیز مرا دوش به دوش تو رسد
...
1. گوئی که لبم بر لب نوش تو رسد
یا نیز مرا دوش به دوش تو رسد
...
1. از عشق چو بر جوان ملامت باشد
کی پیری و عشق با سلامت باشد
...
1. تا گوش بود سوی سلامت باشد
تا چشم بود بر در و بامت باشد
...
1. گر بر سر گل تاج مکلل باشد
و اندر بر گل جامه مهلل باشد
...
1. بشنو لغزی که سخت موزون باشد
کلی که به جزء در بود چون باشد
...
1. گفتم شبه ار سفته بود به باشد
وان نرگس اگر خفته بود به باشد
...
1. تا میل دلت به کین پرستی باشد
در عشق کرا امید هستی باشد
...
1. نه مهر تو از دلم به در خواهد شد
نه بی رخ تو روز به سر خواهد شد
...
1. گردون که بدیهاش جوی کاست نشد
روزی پی کامی که دلی خواست نشد
...
1. کو جان که ز بیداد فلک خسته نشد
کو تن که از او به خاک پیوسته نشد
...
1. در دل نفسی یاد تو گردیده نشد
کآن لحظه دو جوی آبم از دیده نشد
...
1. یارم به تفرج چمن بیرون شد
بر باره چو مه سوار برگردون شد
...