گر خواب خوش است عق مرگش خواند از مجد همگر رباعی 373
1. گر خواب خوش است عق مرگش خواند
ور حالت مستی ست جنون را ماند
...
1. گر خواب خوش است عق مرگش خواند
ور حالت مستی ست جنون را ماند
...
1. عهدی دارد جهان که تا بتواند
در دور فلک مرا به جان رنجاند
...
1. در دیده ز گلزار رخت خار بماند
بر جان ز جفات بار آزار بماند
...
1. گلبرگ به روی چون بهارت ماند
سبزه به خط بنفشه وارت ماند
...
1. نه ابر به چشم اشکبارم ماند
نه رعد به ناله های زارم ماند
...
1. در دیده به جز اشک به دامن بنماند
یک جو زمن سوخته خرمن بنماند
...
1. ای نفس چو برگ کامرانیت نماند
خو با غم کن که شادمانیت نماند
...
1. ای دل چو شه ستوده آثار نماند
وآن ماند کزو عدل نکوکار نماند
...
1. گیرم که وفا و عهد را نام نماند
خود مهر منت در دل خود کام نماند
...
1. جانا رمقی در دل شوریده نماند
در سینه به جز ناله دزدیده نماند
...
1. خورشید بماناد اگر سایه نماند
تن باقی ماند اگرچه پیرایه نماند
...
1. گردون سیه دل که به کاسی ماند
یکدم نزند که بر اساسی ماند
...