بر تو به جوانی دلم من مفتون از مجد همگر رباعی 361
1. بر تو به جوانی دلم من مفتون شد
عمری دیدی که بی تو حالم چون شد
...
1. بر تو به جوانی دلم من مفتون شد
عمری دیدی که بی تو حالم چون شد
...
1. بر نام تو چون نام رهی املی شد
نامم ز پی شعر تو بر شعری شد
...
1. از بس که رخ نامه به خون تر میشد
هم کاغذ و هم حرف مستر میشد
...
1. بر یاد رخ و قد تو ای سرو بلند
روی گل و پای سرو بوسم یکچند
...
1. غصنی چو فروع شرع را سایه فکند
ببرید ز اصل شرک و بدعت پیوند
...
1. گر برسر آتشم نشانی چو سپند
ور جمله تنم جداکنی بند از بند
...
1. پستم کردی به محنت ای چرخ بلند
تا چند به بند و حبسم آخر تا چند
...
1. گریانم از اندوه و عدو بر من چند
دشمن به مراد و دوستان اندر بند
...
1. ای شاه چگونه ای در آن خاک نژند
از تخت به تابوت چرائی خرسند
...
1. ای همچو سلیمانت سر و تاج بلند
بر مور ضعیف بار ماران مپسند
...
1. ایزد چو نهان من و تو می داند
شک نیست که از تو داد من بستاند
...
1. در جعبه روزگار یک تیر نماند
کاندر دل من به کینه تا پر ننشاند
...