گر سرو قد خوشت به بر در گیرد از مجد همگر رباعی 337
1. گر سرو قد خوشت به بر در گیرد
آنهم رسدش که ناز از سر گیرد
...
1. گر سرو قد خوشت به بر در گیرد
آنهم رسدش که ناز از سر گیرد
...
1. هر شب سپه غم تو راهم گیرد
حلق دل تنگ بی گناهم گیرد
...
1. مگذار که کار دل قراری گیرد
یا همنفسی و غمگساری گیرد
...
1. نه در تو فغان و یاربم می گیرد
نه در رخ تو آه شبم می گیرد
...
1. لافی ز تو پیش کس نمی یارم زد
جز با تو دم هوس نمی یارم زد
...
1. دم بی رخ یار نازنین نتوان زد
لاف از دل وصبر بیش ازین نتوان زد
...
1. بی بزم تو چشم جام می خون ریزد
بی چهره تو باغ چه رنگ آمیزد
...
1. آن روز که آوازه محشر خیزد
از چشم و دلم صورت دلبر خیزد
...
1. در هجر تو گر جان ز تنم برخیزد
ور خصم به قصد کشتنم برخیزد
...
1. شاها کرمت از پی آن برخیزد
تا رسم تکبر زمیان برخیزد
...
1. اول سخنم چو از زبان برخیزد
واول حرفم چو از بیان برخیزد
...
1. گل کیست که در رونق خد تو رسد
یا ماه که در حسن به حد تو رسد
...