ترسم که به گریه دیده آبم از مجد همگر رباعی 313
1. ترسم که به گریه دیده آبم ببرد
وین پرده راز عشق بر من بدرد
...
1. ترسم که به گریه دیده آبم ببرد
وین پرده راز عشق بر من بدرد
...
1. چون بر دل موری ز تو ننشیند گرد
از چشم بدان چشم تو کی بیند درد
...
1. تا کی عمرت به خودپرستی گذرد
یا در غم نیستی و هستی گذرد
...
1. در عشق تو عمرم به ستم می گذرد
روزم همه در محنت و غم می گذرد
...
1. سودای تو تا در سر من ماوا کرد
سرهای سران میل سوی سودا کرد
...
1. گر چاره این تنگدلی باید کرد
ما را چو تو ده رنگ دلی باید کرد
...
1. عشق تو به شوریده سری فاشم کرد
در میکده ها حریف اوباشم کرد
...
1. محرم بدم و جور تو محرومم کرد
حاکم بدم و حکم تو محکومم کرد
...
1. انگار که راز دل نهان دانم کرد
پیدا نکنم که غم چه با جانم کرد
...
1. جانا غم دوری تو با ما آن کرد
کآن را به همه عمر بیان نتوان کرد
...
1. با هجر چنان حریف خو نتوان کرد
وز زشتی ایام نکو نتوان کرد
...
1. کم نال دلا اگر شهت یاد نکرد
وز بند پس از شش مه ات آزاد نکرد
...