برای دریافت فال حافظ و تفسیر دقیق اشعار حافظ، به فال حافظ شیرازی با تفسیر مراجعه کنید و از خدمات ما بهرهمند شوید.
1 الا ای طوطیِ گویایِ اسرار مبادا خالیَت شِکَّر ز مِنقار
2 سَرَت سبز و دلت خوش باد جاوید که خوش نقشی نمودی از خطِ یار
3 سخن سربسته گفتی با حریفان خدا را زین معما پرده بردار
4 به رویِ ما زن از ساغر گلابی که خواب آلودهایم ای بختِ بیدار
1 عید است و آخر گل و یاران در انتظار ساقی به روی شاه ببین ماه و می بیار
2 دل برگرفته بودم از ایام گل ولی کاری بکرد همت پاکان روزه دار
3 دل در جهان مبند و به مستی سؤال کن از فیض جام و قصه جمشید کامگار
4 جز نقد جان به دست ندارم شراب کو کان نیز بر کرشمه ساقی کنم نثار
1 صبا ز منزل جانان گذر دریغ مدار وز او به عاشق بیدل خبر دریغ مدار
2 به شکر آن که شکفتی به کام بخت ای گل نسیم وصل ز مرغ سحر دریغ مدار
3 حریف عشق تو بودم چو ماه نو بودی کنون که ماه تمامی نظر دریغ مدار
4 جهان و هر چه در او هست سهل و مختصر است ز اهل معرفت این مختصر دریغ مدار
1 ای صبا نکهتی از کوی فلانی به من آر زار و بیمار غمم راحت جانی به من آر
2 قلب بیحاصل ما را بزن اکسیر مراد یعنی از خاک در دوست نشانی به من آر
3 در کمینگاه نظر با دل خویشم جنگ است ز ابرو و غمزه او تیر و کمانی به من آر
4 در غریبی و فراق و غم دل پیر شدم ساغر می ز کف تازه جوانی به من آر
1 ای صبا نکهتی از خاک ره یار بیار ببر اندوه دل و مژده دلدار بیار
2 نکتهای روح فزا از دهن دوست بگو نامهای خوش خبر از عالم اسرار بیار
3 تا معطر کنم از لطف نسیم تو مشام شمهای از نفحات نفس یار بیار
4 به وفای تو، که خاک ره آن یار عزیز بی غباری که پدید آید از اغیار بیار
1 روی بنمای و وجود خودم از یاد ببر خرمن سوختگان را همه گو باد ببر
2 ما چو دادیم دل و دیده به طوفان بلا گو بیا سیل غم و خانه ز بنیاد ببر
3 زلف چون عنبر خامش که ببوید هیهات ای دل خام طمع این سخن از یاد ببر
4 سینه گو شعله آتشکده فارس بکش دیده گو آب رخ دجله بغداد ببر
1 شب وصل است و طی شد نامه هجر سلام فیه حتی مطلع الفجر
2 دلا در عاشقی ثابت قدم باش که در این ره نباشد کار بی اجر
3 من از رندی نخواهم کرد توبه و لو آذیتنی بالهجر و الحجر
4 برآی ای صبح روشن دل خدا را که بس تاریک میبینم شب هجر
1 گر بود عمر به میخانه رسم بار دگر بجز از خدمت رندان نکنم کار دگر
2 خرم آن روز که با دیده گریان بروم تا زنم آب در میکده یک بار دگر
3 معرفت نیست در این قوم خدا را سببی تا برم گوهر خود را به خریدار دگر
4 یار اگر رفت و حق صحبت دیرین نشناخت حاش لله که روم من ز پی یار دگر
1 ای خرم از فروغ رخت لاله زار عمر بازآ که ریخت بی گل رویت بهار عمر
2 از دیده گر سرشک چو باران چکد رواست کاندر غمت چو برق بشد روزگار عمر
3 این یک دو دم که مهلت دیدار ممکن است دریاب کار ما که نه پیداست کار عمر
4 تا کی می صبوح و شکرخواب بامداد هشیار گرد هان که گذشت اختیار عمر
برای دریافت فال حافظ و تفسیر دقیق اشعار حافظ، به فال حافظ شیرازی با تفسیر مراجعه کنید و از خدمات ما بهرهمند شوید.