برای دریافت فال حافظ و تفسیر دقیق اشعار حافظ، به فال حافظ شیرازی با تفسیر مراجعه کنید و از خدمات ما بهرهمند شوید.
1 ساقی حدیثِ سرو و گل و لاله میرود وین بحث با ثَلاثِهٔ غَسّاله میرود
2 مِی ده که نوعروسِ چمن حَدِّ حُسن یافت کار این زمان ز صنعتِ دَلّالِه میرود
3 شِکَّرشِکن شَوَند همه طوطیانِ هند زین قندِ پارسی که به بَنگاله میرود
4 طِیِّ مکان ببین و زمان در سلوکِ شعر کاین طفل یک شبه رَهِ یک ساله میرود
1 ترسم که اشک در غمِ ما پردهدر شود وین رازِ سر به مُهر به عالَم سَمَر شود
2 گویند سنگ لَعل شود در مَقامِ صبر آری شود، ولیک به خونِ جگر شود
3 خواهم شدن به میکده گریان و دادخواه کز دستِ غم خلاصِ من آن جا مگر شود
4 از هر کرانه تیرِ دعا کردهام روان باشد کز آن میانه یکی کارگر شود
1 گر چه بر واعظِ شهر این سخن آسان نشود تا ریا وَرزَد و سالوس مسلمان نشود
2 رندی آموز و کَرَم کُن که نه چندان هنر است حَیَوانی که ننوشد مِی و انسان نشود
3 گوهرِ پاک بِباید که شود قابلِ فیض ور نه هر سنگ و گِلی لؤلؤ و مرجان نشود
4 اسمِ اعظم بِکُنَد کارِ خود ای دل، خوش باش که به تَلبیس و حیَل، دیو مسلمان نشود
1 گر من از باغِ تو یک میوه بچینم چه شود؟ پیش پایی به چراغِ تو ببینم چه شود؟
2 یا رب اندر کَنَفِ سایهٔ آن سروِ بلند گر منِ سوخته یک دَم بنشینم چه شود؟
3 آخِر ای خاتَمِ جمشیدِ همایون آثار گر فِتَد عکسِ تو بر نقشِ نگینم چه شود؟
4 واعظِ شهر چو مِهرِ مَلِک و شَحنه گُزید من اگر مِهرِ نگاری بِگُزینم چه شود؟
1 بخت از دهانِ دوست نشانم نمیدهد دولت خبر ز رازِ نهانم نمیدهد
2 از بهرِ بوسهای ز لبش جان همیدهم اینم همیسِتانَد و آنم نمیدهد
3 مُردم در این فِراق و در آن پرده راه نیست یا هست و پرده دار نشانم نمیدهد
4 زلفش کشید بادِ صبا چرخِ سِفله بین کانجا مجالِ بادِ وَزانَم نمیدهد
1 اگر به بادهٔ مُشکین دلم کشد، شاید که بویِ خیر ز زهدِ ریا نمیآید
2 جهانیان همه گر منعِ من کنند از عشق من آن کنم که خداوندگار فرماید
3 طمع ز فیضِ کرامت مَبُر که خُلقِ کریم گنه ببخشد و بر عاشقان بِبَخشاید
4 مقیمِ حلقهٔ ذکر است دل بدان امید که حلقهای ز سرِ زلفِ یار بگشاید
1 گفتم غمِ تو دارم گفتا غمت سر آید گفتم که ماهِ من شو گفتا اگر برآید
2 گفتم ز مِهرورزان رسمِ وفا بیاموز گفتا ز خوبرویان این کار کمتر آید
3 گفتم که بر خیالت راهِ نظر ببندم گفتا که شب رو است او از راهِ دیگر آید
4 گفتم که بویِ زلفت گمراهِ عالَمَم کرد گفتا اگر بدانی هم اوت رهبر آید
1 بر سرِ آنم که گر ز دست برآید دست به کاری زنم که غصه سر آید
2 خلوتِ دل نیست جایِ صحبت اَضداد دیو چو بیرون رود، فرشته درآید
3 صحبت حُکّام ظلمتِ شبِ یلداست نور ز خورشید جوی بو که برآید
4 بر درِ اربابِ بیمروّتِ دنیا چند نشینی که خواجه کی به درآید
1 دست از طلب ندارم تا کامِ من برآید یا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآید
2 بگشای تربتم را بعد از وفات و بنگر کز آتش درونم دود از کفن برآید
3 بنمای رخ که خَلقی والِه شَوَند و حیران بگشای لب که فریاد از مرد و زن برآید
4 جان بر لب است و حسرت در دل که از لبانش نگرفته هیچ کامی جان از بدن برآید
1 چو آفتاب مِی از مشرقِ پیاله برآید ز باغِ عارِضِ ساقی هزار لاله برآید
2 نسیم در سرِ گُل بشکند کُلالهٔ سنبل چو از میانِ چمن بویِ آن کُلاله برآید
3 حکایتِ شبِ هجران نه آن حکایتِ حالیست که شَمِّهای ز بَیانش به صد رساله برآید
4 ز گِردِ خوانِ نگونِ فلک طمع نتوان داشت که بی مَلالتِ صد غُصه، یک نَواله برآید
برای دریافت فال حافظ و تفسیر دقیق اشعار حافظ، به فال حافظ شیرازی با تفسیر مراجعه کنید و از خدمات ما بهرهمند شوید.