برای دریافت فال حافظ و تفسیر دقیق اشعار حافظ، به فال حافظ شیرازی با تفسیر مراجعه کنید و از خدمات ما بهرهمند شوید.
1 زاهدِ خلوت نشین دوش به میخانه شد از سرِ پیمان بِرَفت با سرِ پیمانه شد
2 صوفیِ مجلس که دی جام و قدح میشکست باز به یک جرعه می، عاقل و فرزانه شد
3 شاهدِ عهدِ شباب آمده بودش به خواب باز به پیرانه سر عاشق و دیوانه شد
4 مُغْبَچهای میگذشت راهزنِ دین و دل در پِی آن آشنا از همه بیگانه شد
1 دوش از جنابِ آصف پیکِ بشارت آمد کز حضرتِ سلیمان عشرت اشارت آمد
2 خاکِ وجود ما را از آبِ دیده گِل کن ویرانسرایِ دل را گاهِ عمارت آمد
3 این شرحِ بینهایت کز زلفِ یار گفتند حرفیست از هزاران کاندر عبارت آمد
4 عیبم بپوش زنهار ای خرقهٔ می آلود کان پاکِ پاکدامن بهرِ زیارت آمد
1 عشقِ تو نهالِ حیرت آمد وصلِ تو کمالِ حیرت آمد
2 بس غرقهٔ حالِ وصل کآخر هم بر سرِ حالِ حیرت آمد
3 یک دل بنما که در رَهِ او بر چهره نه خالِ حیرت آمد
4 نه وصل بِمانَد و نه واصل آن جا که خیالِ حیرت آمد
1 در نمازم خَمِ ابرویِ تو با یاد آمد حالتی رفت که محراب به فریاد آمد
2 از من اکنون طمعِ صبر و دل و هوش مدار کان تحمل که تو دیدی همه بر باد آمد
3 باده صافی شد و مرغانِ چمن مست شدند موسمِ عاشقی و کار به بنیاد آمد
4 بویِ بهبود ز اوضاعِ جهان میشنوم شادی آورد گل و بادِ صبا شاد آمد
1 مژده ای دل که دگر بادِ صبا بازآمد هدهد خوش خبر از طَرْفِ سبا بازآمد
2 برکش ای مرغِ سحر نغمهٔ داوودی باز که سلیمانِ گل از بادِ هوا بازآمد
3 عارفی کو که کُنَد فَهْم زبانِ سوسن تا بپرسد که چرا رفت و چرا بازآمد
4 مردمی کرد و کرم لطفِ خداداد به من کان بتِ ماه رخ از راهِ وفا بازآمد
1 صبا به تهنیتِ پیرِ می فروش آمد که موسمِ طرب و عیش و ناز و نوش آمد
2 هوا مسیح نفس گشت و باد نافه گشای درخت سبز شد و مرغ در خروش آمد
3 تنورِ لاله چنان برفروخت بادِ بهار که غنچه غرقِ عرق گشت و گل به جوش آمد
4 به گوشِ هوش نیوش از من و به عشرت کوش که این سخن سحر از هاتفم به گوش آمد
1 سحرم دولتِ بیدار به بالین آمد گفت برخیز که آن خسرو شیرین آمد
2 قدحی درکش و سرخوش به تماشا بخرام تا ببینی که نگارت به چه آیین آمد
3 مژدگانی بده ای خلوتیِ نافه گشای که ز صحرایِ خُتَن آهویِ مُشکین آمد
4 گریه آبی به رخِ سوختگان بازآورد ناله فریادرَسِ عاشقِ مسکین آمد
1 نه هر که چهره برافروخت دلبری داند نه هر که آینه سازد سِکندری داند
2 نه هر که طَرْفِ کُلَه کج نهاد و تُند نشست کلاه داری و آیینِ سروری داند
3 تو بندگی چو گدایان به شرطِ مزد مکن که دوست خود روشِ بنده پروری داند
4 غلامِ همتِ آن رندِ عافیت سوزم که در گداصفتی کیمیاگری داند
1 هر که شد محرمِ دل در حرمِ یار بِمانْد وان که این کار ندانست در انکار بِمانْد
2 اگر از پرده برون شد دلِ من عیب مکن شُکر ایزد که نه در پردهٔ پندار بِمانْد
3 صوفیان واسِتَدَنْد از گروِ مِی همه رَخْت دلقِ ما بود که در خانهٔ خَمّار بِمانْد
4 محتسب شیخ شد و فِسقِ خود از یاد بِبُرد قصهٔ ماست که در هر سرِ بازار بِمانْد
برای دریافت فال حافظ و تفسیر دقیق اشعار حافظ، به فال حافظ شیرازی با تفسیر مراجعه کنید و از خدمات ما بهرهمند شوید.