1 هرچند تو را عذاب میافزاید میلت به سوی شراب میافزاید
2 عصیان تو، از دامن تر، روز به روز چون وزن نمد در آب میافزاید
1 از هر دو جهان مرا وصال تو به است وز هرچه گمان برم خیال تو به است
2 هر خوب که یابند، از آن خوبتری حاصل که ز هر بهی جمال تو به است
1 قدسی دل طاقتآفرین تو چه شد؟ مردی ز فغان، صوت حزین تو چه شد؟
2 رسوا کردی مرا میان مردم ای دست شکسته آستین تو چه شد؟
1 مطلب چو بزرگ شد، به بازی مطلب بی سعی نیاز، بینیازی مطلب
2 تا مرد به پاست، مجلسآرای بود از شمع فتاده سرفرازی مطلب
1 ای گل، که چنین کرد ز خود بی خبرت؟ وی لاله ز عشق کیست داغ جگرت؟
2 ای سرو، تو هم گر به چمن آزادی چون مینهد آشیانه قمری به سرت؟
1 از مرحله کذب گذشتم به شتاب فال ره فقر میزنم در همه باب
2 نزدیکترست ره به افتادگیام زان ره که فتد عکس در آیینه و آب
1 بر قرص جو خودم بود دست دراز گو سفله به نان گندم خود میناز
2 کی از دگری ناز کشد در عالم؟ آن را که همین به بینیازست، نیاز
1 از نادانی، کس نفتد در کم و کاست دانایی ما بلای جان و دل ماست
2 تا دست چپ و راست ز هم دانستم غم بر سر غم میرسدم از چپ و راست
1 کوچک خرد ار چه زود عاشق نشود تا جان به تنش بود، پی عشق بود
2 هرچند که نام نان نداند طفلی آن نیست که نان خوردنش از یاد رود
1 طبع شررانگیز به شر مجبورست بدطینت اگر بدی کند معذورست
2 کی نفس بد از شکستگی نیک شود؟ شمشیر شکسته چون شود، ساطور است