1 یک قوم، امیدوار از روز نخست قومی شده ناامید از همت سست
2 ای عشق، سپردهاند خلقی به تو دل تا کوزه که را برآید از آب، درست
1 مجنون تو رسوای جهان دگرست افشاگر این راز، زبان دگرست
2 ژولیدگی مو نبرد عیب خرد دیوانه عشق را نشان دگر است
1 دارد ز فریب، چرخ بازیچهپرست محروم ز تحصیل مرادم، پیوست
2 گل بسته به رشته و فکندهست به راه تا دست برم که گیرمش، رفته ز دست
1 دانم ندهد به گفتگو وصلش دست این غصه، لبم را ز سخنگفتن بست
2 تا حسن طلب بسته لبم را قدسی چون نقطه نمیتوان به حرفم پیوست
1 خاموشی اهل حال از کردارست بودن در کار و وا نگفتن کارست
2 واعظ که مدام سرخوش از گفتارست دخلش کم و خرج معرفت بسیار است
1 ای آن که ز هر تعلفت انکارست انکار تو از نهایت پندارست
2 چون سرو به حال خویش پرداز و ببین آزادگیات را چه گره در کار است
1 آن را که ز عالم به تجرد کارست ترک دو جهان برش مگو دشوارست
2 بر من باشد ترک تعلق مشکل زیرا که تعلقم همین با یار است
1 هرچند کمال آدمی بسیارست فیض از دگری خواستنش در کار است
2 بی شمع و چراغ، خانه روشنگر تاریک بود، چه شد که روشنکارست
1 طبع شررانگیز به شر مجبورست بدطینت اگر بدی کند معذورست
2 کی نفس بد از شکستگی نیک شود؟ شمشیر شکسته چون شود، ساطور است
1 آن کز ازلش به زهد و تقوی کارست ترک دو جهان، برش مگو دشوار است
2 بر اهل صلاح، تهمت دامن تر چسباندن خاک خشک بر دیوارست