قدسی غم عشق، همنشین تو از قدسی مشهدی رباعی 97
1. قدسی غم عشق، همنشین تو بس است
داغ ستم دوست، قرین تو بس است
...
1. قدسی غم عشق، همنشین تو بس است
داغ ستم دوست، قرین تو بس است
...
1. نوروز رسید و باده ناب خوش است
وز باده و گل، مجلس احباب خوش است
...
1. چون شمع به سوختن کنی خوی، خوش است
دایم ز پی شعله تکاپوی خوش است
...
1. آن را که به مقصود رهی در پیش است
خرسند به مقصود رسان از خویش است
...
1. از مهر تو، مه ذره صفت رقاص است
اما گهر شناخت، خاصالخاص است
...
1. ای تازه جوان، کمان تندت به کف است
تیرت گذرا یک سر تیر از هدف است
...
1. نی بی دم نایی از نوا بیبرگ است
بی ملک و درم، شه چو گدا بیبرگ است
...
1. هرچند که مرد را ز خواهش ننگ است
از دست تهی، به آسمان در جنگ است
...
1. بدکار ز بیگانه و محرم خجل است
هرکس که بدی نمیکند، کم خجل است
...
1. از مهر چه دم زنم، تو را معلوم است
وز شوق چه گویم، از ادا معلوم است
...
1. تا بیمهری پیشه اهل زمن است
اظهار هنر، کاستن جان و تن است
...
1. جایی که ز بالقوه نیکان سخن است
گو فرع مباش تو چو اصلش کهن است
...