1 درد از طفلی لازمه هر فردست نتوان گفتن کس به جهان بیدردست
2 در زیر فلک، شکسته رنگی عام است هر سبزه که زیر سنگ روید، زردست
1 راحتطلبان ذوق فروکش دارند شوریدهسران حمله بر آبرش دارند
2 جا سرد مکن، کاهلیات گر زده راه کاین گرمروان نعل در آتش دارند
1 چرخ آب همیشه زیر کاه اندازد یک کار به صد حیله به راه اندازد
2 مهرست که عیب چرخ را پوشیده رسواست چو کل ز سر کلاه اندازد
1 دل خود به هوای دوست در پروازست این محرومی ز طالع ناسازست
2 هرگز نبود بسته در خلوت دوست ره امن و چراغ روشن و در بازست
1 چون ساخته شد کار جهان را اسباب برداشتن چیزی ازان بود صواب
2 از جمله برداشتنیها، اول برداشته شد ز پیش چشم تو حجاب
1 آخر همه ناوک هدف خواهد شد انگشت هلال، زود کف خواهد شد
2 چون سیل عدم کند جهان را هموار این پست و بلند برطرف خواهد شد
1 ای عشق، اجل چیست بر شمشیرت؟ بر فرق فلک خورد سر شمشیرت
2 از بخیه به زخم پردهپوشم، تا غیر آگه نشود ز جوهر شمشیرت
1 در ساغر من مِی طلبی را جا نیست میگویم و از هیچ کسم پروا نیست
2 با گوهر اشک خویشتن ساختهام چشمم چو حباب بر کف دریا نیست
1 با آن که ز تو کار به دلخواه نشد از ما دل غافل تو آگاه نشد
2 از حسرت بالای تو، بر تار امید هرچند گره زدیم، کوتاه نشد
1 ای از تو نظر یافته ارباب نظر ترکیب تو جمع است از اجزای اثر
2 بی فیض دمت، دل اثر نگشاید کی غنچه شود شکفته بی باد سحر؟