درد از طفلی لازمه هر فردست از قدسی مشهدی رباعی 121
1. درد از طفلی لازمه هر فردست
نتوان گفتن کس به جهان بیدردست
...
1. درد از طفلی لازمه هر فردست
نتوان گفتن کس به جهان بیدردست
...
1. چشمم به سرشک لالهگون خرسندست
گویی که به هر قطره دلم پیوندست
...
1. چون لاله به دشت گرچه دل خرسندست
هر جزو ز پیکرم به داغی بندست
...
1. امید به عقل، چون ثمر از بیدست
عشق است کزو چشم هزار امیدست
...
1. با آن که چو مهر، یار تنها گذرست
پیوسته مرا ز رشک، خون در جگرست
...
1. از گریه و درد دیده را کی خطرست؟
تاریکی چشم من ز جای دگرست
...
1. ای آن که به وحدت خردت راهبرست
طی کردن این راه به پای دگرست
...
1. هرچند دلت مومن و نفست گبرست
آخر نه تمام اختیارت جبرست؟
...
1. پیش از خبر آیی نفسی، خوبترست
سبقت نکند بر تو کسی، خوبترست
...
1. هرچند که عصیان تو عالمگیرست
حرص و هوست جوان و اعضا پیرست
...
1. دل خود به هوای دوست در پروازست
این محرومی ز طالع ناسازست
...
1. تا مهر تو در سینه صد چاک نشست
گردی ز حسد بر دل افلاک نشست
...