1 تا شاهد عشق تو در آغوش من است بر چرخ، هلال، حلقه در گوش من است
2 پامال بود نه فلکم در ته پای تا غاشیه عشق تو بر دوش من است
1 در عشق مگو که همنفس پیدا نیست کس بسیارست، جای کس پیدا نیست
2 از هر طرفی ناله مرغان اسیر میآید و هیچجا قفس پیدا نیست
1 بر سینه خود به عاریت نیش مبند الماس به دل بیشتر از ریش مبند
2 چون آتش اگر سوختنت داعیه نیست چون شمع، به رشته شعله بر خویش مبند
1 بی رنج خمار، کس به جامی نرسید بی محنت دهر، دل به کامی نرسید
2 حق سعی تو را وسیله رزق تو کرد بی زحمت چاشت، کس به شامی نرسید
1 دل را به دعای تو صد امید بود با لطف تو چشم ثمر از بید بود
2 گر پیروی تو میکنم، معذورم شک نیست که صبح، پیر خورشید بود
1 هرچند به ملک تن بود صاحب تاج بر گردن عشق، عقل نگذارد باج
2 بر عشق مسلط نشود عقل، آری مه نور ز مهر هدیه گیرد، نه خراج
1 هرچند کمال آدمی بسیارست فیض از دگری خواستنش در کار است
2 بی شمع و چراغ، خانه روشنگر تاریک بود، چه شد که روشنکارست
1 هرچند کمر به جستجو باید بست آسان نتوان قرب حق آورد به دست
2 مقراض ز ترک دو جهان میباید کز خویش توان برید و با او پیوست
1 ای مرکز فیض ازل از روز نخست قطبی چو تو، آسمان به صد قرن نجست
2 ما را ز دعا مکن فراموش که هست ایمان اجابت به دعای تو درست
1 در هر کاری مشقتی بوده و مزد عاقل نشنیده کار بیهوده و مزد
2 بخشد چه نتیجه خدمت بی تکلیف؟ ای بیخردان کار نفرموده و مزد؟