1 پرهیز ز درد، کار بیدردان است بیم از کشتن، شیوه روزردان است
2 عشاق ندزدند سر از تیغ بلا آری دزدی عیب جوانمردان است
1 هرجا که جمال یار پرتوفکن است نیکوست، اگر خلوت اگر انجمن است
2 فیض ار طلبی، چشم دل از یار مپوش تا آینه دارد به چمن رو، چمن است
1 تا شاهد عشق تو در آغوش من است بر چرخ، هلال، حلقه در گوش من است
2 پامال بود نه فلکم در ته پای تا غاشیه عشق تو بر دوش من است
1 زاهد گوید که زهد و طامات به است صوفی گوید کشف و کرامات به است
2 من میگویم که آدمی را به جهان از هرچه دهند، جوهر ذات به است
1 از هر دو جهان مرا وصال تو به است وز هرچه گمان برم خیال تو به است
2 هر خوب که یابند، از آن خوبتری حاصل که ز هر بهی جمال تو به است
1 یاد تو مقیم دل آگاه به است ور سوی تو هر دل نبرد راه، به است
2 گر قد تو کوتاه بود، عیبی نیست ای فتنه دهر، فتنه کوتاه به است
1 جز درد، دلم هیچ نیندوخته است از داغ جگر چراغم افروخته است
2 از بس که پی دوست نمودم تک و دو چون لاله مرا نفس به دل سوخته است
1 از روز ازل غنی غنا خواسته است درویش، سر کوی فنا خواسته است
2 هرکس ز خدای خویش چیزی خواهد من میخواهم آنچه خدا خواسته است
1 با مهر تو هر جان به تنی آینه است هر برگ گلی به گلشنی آینه است
2 هر دل که به فیض آشنا شد ... روشن چو شود، هر آهنی آینه است
1 از بوی حسد هرکه دماغش فردست رشکش نبود، وگر بود بیدردست
2 رنگ حسد از روی دو رویان پیداست زان رو بن گوش گل رعنا زردست